بزن بشکن

لغت نامه دهخدا

بزن بشکن. [ ب ِ زَ ب ِ ک َ ] ( اِمص مرکب ) ( از: ب +زن + ب + شکن ) عمل ساز و آواز و رقص بسیار. ( یادداشت بخط دهخدا ). || ( ص مرکب ) زنی بسیار مایل به طرب و لهو و غناء و رقص. ( یادداشت بخط دهخدا ).

فرهنگ فارسی

عمل ساز و آواز و رقص بسیار یا زنی بسیار مایل به طرب و لهو و غنائ و رقص.

جمله سازی با بزن بشکن

دوش با پیر مغان گفتم چو در میخانه رفتم یا کدویم پر کن از می یا بزن بشکن کدویم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
مودت
مودت
ملس
ملس
محنت
محنت
تزویر
تزویر