استخوان رند

لغت نامه دهخدا

استخوان رند. [ اُ ت ُ خوا / خا رَ ] ( اِ مرکب ) استخوان رباست. ( جهانگیری ) ( برهان ). همای باشد و آن پرنده ایست که پیوسته استخوان خورد. ( برهان ). پرنده ایست که هیچ جانوری را نیازارد و چون گرسنه شود استخوان سوده و پوسیده را بمنقار گرفته در هوا برد و از آنجا فرواندازد تا شکسته شود و بخورد، و بر هرکه سایه افکند او پادشاه شود و عرب آنرا هما خوانند. ( کذا فی اداةالفضلاء ). و معنی ترکیبی آن خراشنده استخوان است و در لسان الشعرا بجای دال کاف آورده است یعنی استخوان رنگ. ( مؤید الفضلاء ). رَخمه. استخوان خوار. ( زمخشری ):
فغان از حرص مشتی استخوان رند
همه سگ سیرتان موش پیوند.عطار.

فرهنگ عمید

۱. = استخوان خوار: فغان از حرص مشتی استخوان رَند / همه سگ سیرتان زشت پیوند (عطار۱: ۲۱۰ ).
۲. [مجاز] = هما

فرهنگ فارسی

( اسم ) استخوان خوار

جمله سازی با استخوان رند

💡 فغان از حرص مشتی استخوان رند همه سگ سیرتان موش پیوند

💡 در معرکه رند استخوان رند از پرده دل شود توانگر

💡 فغان از حرص موش استخوان رند همه سگ‌سیرتانِ زشت‌پیوند

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
دایر شدن یعنی چه؟
دایر شدن یعنی چه؟
پیشه یعنی چه؟
پیشه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز