منش گرد

لغت نامه دهخدا

منش گرد. [ م َ ن ِ گ َ ] ( اِ مرکب ) رجوع به منش گردا شود.

فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) قی استفراغ شکوفه: [ آن چنان مردم که طشت از زن نهان داد با خمار و رطلی برکشید. ] [ پس صداعش کرد و اشکوفش فتاد بانگ میزد زن که طشتش آورید. ] [ مرد گفت: آن مرده ری بود اربجا این منش گردا بمن کی میرسید ? ] ( علی اکبردهخدا ] توضیح این قطعه در مجموعه دهخدا. چا. ۱ درج نشده.

جمله سازی با منش گرد

چنین گفت آن دیو با پهلوان که ای پر منش گرد روشن روان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کافر همه را به کیش خود پندارد
کافر همه را به کیش خود پندارد
همپایه
همپایه
حسبی الله و نعم الوکیل
حسبی الله و نعم الوکیل
کس شعر
کس شعر