کردار

کردار به معنای آنچه که فرد انجام می‌دهد یا چگونگی رفتار او در موقعیت‌های مختلف است. به عنوان مثال، کردار نیک به معنای رفتار خوب و اخلاقی است. این واژه همچنین می‌تواند به جنبه‌های اخلاقی و شخصیت فرد اشاره کند. به عنوان مثال، کردار انسان به رفتارها و اعمال او در زندگی اشاره دارد. در اشعار و نثر فارسی، کردار ممکن است به عنوان مفهومی برای توصیف ویژگی‌های شخصیتی یا اخلاقی شخصیت‌ها به کار رود.

لغت نامه دهخدا

کردار. [ ک ِ ] ( اِمص، اِ ) کرده. شغل و عمل و کار. ( برهان ). فعل. ( آنندراج ) ( یادداشت مؤلف ). کوشش پیوسته در کار.هر عملی که انسان همیشه بدان مشغول باشد. کسب. صنعت. پیشه. اشتغال. اهتمام. ( ناظم الاطباء ). || به فعل آوردنیها باشد از نیک و بد. ( برهان ). فعل خوب و یا بد. ( ناظم الاطباء ). رفتار. عمل:
کردار اهل صومعه ام کرد می پرست
این دود بین که نامه من شد سیاه از او.حافظ.- بدکردار؛ بدعمل. بدخواه. ( ناظم الاطباء ). || رفتار و کار خوب. ( از آنندراج ). || کار نیک. خوی نیک. اخلاق خوش:
کردار بود جاه گر نام بزرگان
کردار چنین باشد و او عاشق کردار.فرخی ( از آنندراج ).رجوع به کردار کردن شود. || طرز. روش. قاعده. ( برهان ). || هیئت. صورت. شکل. ( فرهنگ فارسی معین ).
- برکردارِ؛ به شکل. به صورت. به هیأت. ( از فرهنگ فارسی معین ): چون زنی نشسته بر تختی برکردارِ منبر. ( التفهیم ص 92 ).
- به کردار؛ مانند. همچون. ( فرهنگ فارسی معین ):
یکی نامه نغزپیکر نوشت
به نغزی به کردار باغ بهشت.نظامی ( از فرهنگ فارسی معین ).
کردار. [ ک ِ ] ( معرب، اِ ) مثل بنا و اشجار و جای انباشته به خاکی که کسی از ملک شخص خود نقل کرده باشد، و از آنجمله است قول فقها که گویند یجوز بیع الکردارو لا شفعة فیه لانه مما ینقل. و این کلمه فارسی است. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(کِ ) [ په. ] (اِ مص. ) کار، عمل.

فرهنگ عمید

۱. کار، عمل، رفتار: کردار اهل صومعه ام کرد می پرست / این دوده بین که نامهٴ من شد سیاه از او (حافظ: ۸۲۶ حاشیه ).
۲. (اسم ) [قدیمی] طرز، روش، قاعده.

فرهنگ فارسی

کار، عمل، رز، روش، قاعده
( اسم ) ۱ - عمل فعل رفتار: [ کردار اهل صومعه ام کرد می پرست این دود بین که نام. من شد سیاه ازو ]. ( حافظ ) ۲ - روش رسم قاعده. ۳ - هیئت صورت شکل. یا بر کردار. بشکل بصورت: [ چون زنی نشسته بر تختی بر کردار منبر ]. ( التفهیم ) یا به کردار. مانند همچون: [ یکی نام. نغز پیکر نوشت بنغزی بکردار باغ بهشت ]. ( نظامی گنجوی ) ۴ - صنعت ( لغت بیهقی. پارسی نغز ).
مثل بنا و اشجار و جای انباشته به خاکی که کسی از ملک شخص خود نقل کرده باشد.

ویکی واژه

کار، عمل.

جملاتی از کلمه کردار

اندیشه نیک، گفتار نیک به بار می‌آورد و در دل انسان تخم نیکی می‌پروراند و نتیجه آن به صورت اعمال و کردار پسندیده در می‌آید و به عالم بشریت سود می‌رساند و باعث آسایش و رفاه خلق خدا می‌گردد. این سه آموزه ایرانی هیچگاه شامل حال زمان نمی‌شود و هیچ زمانی نیازمند به بروزرسانی ندارد؛ زیرا تا دنیا دنیا باشد بشریت به این سه آموزه نیک نیازمند است.
آیین بودای پاکبوم، جودو بوکیو (به ژاپنی: 浄土仏教)،آمیداگرایی در قرن اول یا دوم میلادی در هند پیدا شد. در این آیین از بهشت خاوری پاک بوم سخن می‌گویند و عقیده بر این بود که مؤمنان پس از مرگ در آن بهشت زاده خواهند شد و این پاداش ایمان و کردارهای نیک آنان است. رستگارکننده این مکتب آمیدا (آمیتابه) یا بودای فروغ بی کران است.
درآن دم بسی سخت و ترسان شدم به کردار خود سخت پیچان شدم
عشق تو هم برگسیخت رشتهٔ تسبیح دل حسن تو بر باد داد خرمن کردار من
مبنای مشروعیت چنین شیوه‌ای برای استقرار حکومت در دیدگاه اهل سنت عمل صحابه است زیرا گفتار و کردار صحابه هم‌پایه قرآن و سنت منبع اصلی احکام سیاسی به‌شمار می‌رود و به همین جهت شرایط و شیوه‌های استقرار خلفای راشدین را نمونه آرمانی و مشروع حکومت اسلامی دانسته و مشروعیت عمل سیاسی حاکمان را بر پایه همین امر توجیه می‌نمایند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم