لغت نامه دهخدا
مشاعی. [ م ُ ] ( حامص ) اشتراکی. به شرکت. بالاشتراک:
بر این اختصار است دیگر نجویم
معاشی که مفرد بود یا مشاعی.خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 454 ).
مشاعی. [ م ُ ] ( حامص ) اشتراکی. به شرکت. بالاشتراک:
بر این اختصار است دیگر نجویم
معاشی که مفرد بود یا مشاعی.خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 454 ).
به اشتراک اشتراکی
💡 در ایام زمستان و پاییز و بهار در قسمت شمال شرقی روستا زمینی هموار وجود دارد؛ که از اب باران و زوب برف برکه زیبا در بلندای کو تشکیل میشود و منظرهای منحصر به فرد را ایجاد میکند. گول حماری از زمینهای مشاعی ده است که در ایام تابستان و بهار زمینی طبیعی برای بازی فوتبال به وجود می اورد.
💡 تراکم و سطح اشغال و فضاهای مشاعی یا غیرمفید و حداقل زیربنا، در کلیه ساختمانهای مسکونی و غیرمسکونی طبق پهنه بندی و به تصویب کمیسیون ماده (۵) شهر تهران صورت میگیرد.