گله کرد آن بت شیرین ز بر خسرو جست خله کرد آن گل نسرین زبر خار برفت
من غلام آن خط مشکین که گویی مورچه پای مشک آلود بر برگ گل نسرین نهاد
سنبلی تاب به شاخ گل نسرین زده است: خم گیسوی تو پیچیده به بازوی سفید
ور بر گل نسرین نگرم بی گل رویت چون غنچه دلم ته به ته آغشته خون باد
چون عارض تو سنبل مشکین برآورد خطّت بنفشه بر گل نسرین برآورد
نشان همی دهد از خط و خدّ و بالایت بنفشه و گل نسرین و قامت شمشاد