کرانه جوی

لغت نامه دهخدا

کرانه جوی. [ ک َ ن َ / ن ِ ] ( نف مرکب ) کرانه جوینده. گوشه گیر. دوری گزین:
ای تن به کرانه ای برون شو
زیرا که خرد کرانه جوی است.حمیدالدین بلخی.رجوع به کرانه جستن و کرانه گرفتن شود.

فرهنگ فارسی

کرانه جوینده. گوشه گیر

جمله سازی با کرانه جوی

بیگانه ز آشنای قدیمی کرانه جوی درباره منت چه شد آن مایه اتحاد
غرّتش‌ روز شنبه بود. امیر، رضی اللّه عنه، بسرخس آمد چهارم محرّم. و بر کرانه جوی بزرگ سرای پرده و خیمه بزرگ زده بودند. و سخت بسیار لشکر بود در لشکرگاه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
افتخار یعنی چه؟
افتخار یعنی چه؟
کون کردن یعنی چه؟
کون کردن یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز