هنر یافته

لغت نامه دهخدا

هنریافته. [ هَُ ن َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) باهنر. دارای هنر:
بماناد تا روز ماند جوان
هنریافته جان نوشین روان.فردوسی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) دارای هنر هنرور.

جمله سازی با هنر یافته

نه از درس و صحبت هنر یافته نه بهری زمام و پدر یافته
پیش پا را نتواند ز سیه روزی دید در کف هر که چراغی ز هنر یافته ام
آن بزرگان که بزرگی به هنر یافته اند چون هنرهای تو را برشمرم بی هنرند
بماناد تا روز باشد جوان هنر یافته جان نوشین‌روان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال سنجش فال سنجش فال لنورماند فال لنورماند فال عشقی فال عشقی