لغت نامه دهخدا
هلاله. [ هََ ل ِ ] ( اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان نوشهر که دارای یکصد تن سکنه است. آب آن از کارون و محصول عمده اش غله است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).
هلاله. [ هََ ل ِ ] ( اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان نوشهر که دارای یکصد تن سکنه است. آب آن از کارون و محصول عمده اش غله است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).
اسم: هلاله (دختر) (کردی) (گل) (تلفظ: halaleh) (فارسی: هَلاله) (انگلیسی: halaleh)
معنی: گلی زرد رنگ خوشبو، آلالة، جارزدن، با خبر ساختن ( نگارش کردی
هِلاله (meniscus)
در فیزیک، شکل خمیدۀ سطح مایع در لوله ای باریک، حاصل از اثر چسبندگی کشش سطحی(موئینگی). وقتی دیواره های ظرف با مایع مرطوب شوند، هلاله به شکل کاو (مقعر) درمی آید، ولی مایعات بسیار گرانرو (غلیظ)، مانند جیوه، هلاله ای به شکل کوژ (محدب) ایجاد می کنند. عدسیهلالی نیز عدسی کوژ ـ کاو یا کاو ـ کوژ است. وقتی مایعی در لوله ای باریک قرار می گیرد، کشش سطحیباعث می شود که سطح آن به شکل منحنی درآید. مایعاتی مانند آب، که دیوارهای ظرف را مرطوب می کنند، هلاله ای مقعر، و مایعات ویسکوز(گرانرو)، مانند جیوه، هلاله ای محدب تشکیل می دهند.
💡 جملنی جماله، نورنی هلاله اطربنی بسکرة، قلت له فهکذی
💡 می سزد در بحر بی پایان قدرش گر کند مه حبابی هلاله گردابی فلک نیلوفری