نرشته

لغت نامه دهخدا

نرشته. [ ن َ رِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) نریسیده. نارشته. ناریسیده. مقابل رشته. رجوع به رشته شود:
چون آخر رشته این گره بود
این رشته نرشته پنبه به بود.نظامی.

جمله سازی با نرشته

💡 در جامه دید چون تن صوفی نگار گفت باریکتر ازین نخ دیگر نرشته اند

💡 اهلی قبای عافیت کارزو بود چون پوشی این قبا که هنوزش نرشته اند

💡 چون آخر رشته این گره بود این رشته نرشته پنبه به بود

هیز یعنی چه؟
هیز یعنی چه؟
محنت یعنی چه؟
محنت یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز