ناکاسته

لغت نامه دهخدا

ناکاسته. [ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) کاسته نشده. کم نشده. ( ناظم الاطباء ). مقابل کاسته. رجوع به کاسته شود.
- ماه ناکاسته؛ بدر. ماه تمام. ( ناظم الاطباء ):
یکی نامه درخواست آراسته
فروزان تر از ماه ناکاسته.فردوسی.به شب ماه ناکاسته چون بود؟
چنان بود اگر مه به افزون بود.فردوسی.مجلس خلوت نگر آراسته
روشن و خوش چون مه ناکاسته.نظامی.

جمله سازی با ناکاسته

ماه را ماند رخش ناکاسته زلف چون شب ماه را آراسته
روی بخت او همیشه چون مه ناکاسته است خط امرش حصن امن خلق را پیراسته است
به شب ماه ناکاسته چون بود چنان بود اگر مه به افزون بود
چو گیرد کمی ماه ناکاسته شره گردد از جمله برخاسته
روی تو که رشک ماه ناکاسته است باغی است که از هر گلی آراسته است
خالیست میان آن مه ناکاسته را گر مهر نهد کسی چنین خواسته را
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال حافظ فال حافظ فال رابطه فال رابطه فال تاروت فال تاروت فال راز فال راز