مسو

لغت نامه دهخدا

مسو. [ م َس ْوْ ] ( ع مص ) به دست آوردن نطفه از رحم ناقه و پاک کردن آن را. ( ازناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || سرکشی کردن خر. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

بدست آوردن نطفه از خر ناقه و پاک کردن آنرا

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)

جمله سازی با مسو

از مال مهتری نبود کسب فضل کن کانکس که فاضلست بگیتی مسو دست
ئه‌ر مسو چینم، ئه‌ر به‌خشیم گوناه ره‌ضام ره‌ضای تون‌، الحکمُ لله
از لوح نبشتهٔ نمرود چنین مستفاد می‌گردد که آشوریان در سال -۸۰۲ پ.م. - مدعی فرمانروایی بر الی پی، خارخار، آرازیاش و مسو و کشور مادها و سراسر گیزیل بوندا و مَنا و پارسوآ و آلابریا و آبدادان تا آندیا و دریای کاسپی (خزر) بودند. همهٔ این سرزمین‌ها در این لوح و نوشتهٔ شمشی-آداد پنجم تحت عنوان نائیری تسمیه شده‌اند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال انگلیسی فال انگلیسی فال تماس فال تماس فال عشقی فال عشقی