قبله رو

لغت نامه دهخدا

قبله رو. [ ق ِ ل َ / ل ِ ] ( ص مرکب ) در تداول رو بقبله است.

فرهنگ فارسی

رو بقبله.

جمله سازی با قبله رو

چون زان بت آشفته خو آرم بسوی قبله رو بسته چو از هر تار مو بر گردنم زنارها
اینقدر تعظیم نیرنگ خم ابروی کیست حیرت است از قبله رو گرداندن محراب‌ها
تا به طاق ابرویت آورده ام روی نیاز می نپندازم نمازم اندر این قبله رو است
ز قبله رو به قفا کرده سجده می آرد کسی که گوشهٔ محراب در نظر دارد
از در مسجد درآ با آن دو ابروی و ببین پشت سوی قبله رو در روی خود محراب را
تا کی چو زاهد بی جهت آریم سوی قبله رو محراب طاعت بس بود ما را خم ابروی تو
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال پی ام سی فال پی ام سی فال کارت فال کارت