کشیده بالا

لغت نامه دهخدا

کشیده بالا. [ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) درازبالا. درازقد. طویل القامه. ( ناظم الاطباء ). درازقامت. ( آنندراج ). بلندقد. ( یادداشت مؤلف ). ممشوق. ( حبیش تفلیسی ). رشیق. آخته بالا. رساقامت. رجوع به ترکیبات ذیل کشیده شود.

فرهنگ عمید

بلندقد، بلند قامت، بلند بالا.

فرهنگ فارسی

دراز بالا دراز قامت.

جمله سازی با کشیده بالا

این فصول با اشتر درازگردن کشیده بالا بگفتند، و بیچاره را بدمدمه در کوزه فقاع کردند، و با او قرار داده پیش شیر رفتند. و چون از تقریر ثنا و نشر شکر بپرداختند زاغ گفت: راحت ما بصحت ذات ملک متعلق است. و اکنون ضرورتی پیش آمده است، و از امروز ملک را از گوشت من سد رمقی حاصل تواند بود، مرا بشکند. دیگران گفتند: در خوردن تو چه فایده از گوشت تو چه سیری؟ ! شگال هم برآن نمط فصلی آغاز نهاد. جواب دادند که: گوشت تو بوی ناک و زیان کار است طعمه ملک را نشاید. گرگ هم بر این منوال سخنی بگفت. گفتند که: گوشت تو خناق آرد، قایم مقام زهر هلاهل باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اشتراک
اشتراک
افراهیم
افراهیم
سلیقه
سلیقه
اسرار کردن
اسرار کردن