چرمینه

لغت نامه دهخدا

چرمینه. [ چ َ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به چرم. ( ناظم الاطباء ). چیزی که از چرم ساخته شده. ( فرهنگ نظام ). آنچه از چرم کنند. چرمی. چرمین. از چرم. رجوع به چرم و چرمی و چرمین شود. || ( اِ مرکب ) کیرکاشی. ( برهان ذیل چرمه ). آلتی که از چرم سازند و زنان حکه پر فروکنند. ( آنندراج ). کیر کاشی و مچاچنگ. ( ناظم الاطباء ). ذکر مصنوعی که از چرم ساخته میشد. ( فرهنگ نظام ). چرمه:
ای پنجه حلال دختر چرمینه
فرزند رشید مادر چرمینه
هر جا که کشی باده ز مینای کله
باشد گزکت نیشکر چرمینه.شفایی ( از آنندراج ).رجوع به چرمه شود.

فرهنگ معین

(چَ نِ ) (ص نسب. ) نک چرمین.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- هر چیز که از چرم ساخته شده باشد چرمین. ۲- آلتی که از چرم و غیره بشکل آلت رجولیت سازند و زنان شهوی آنرا بکار برند مچاچنگ چرمه.

جمله سازی با چرمینه

💡 کردشامی، وستگان، امام‌قیس، سولگان، گدارکبک، دوراهان، گردبیشه، کنارک علیا، کنارک سفلی، بیژگرد، سناجان، چرمینه، مورچگان، تگرگ آب، لهدراز، سریر (چشمه‌علی) (سناجان) نصیر آباد.

شیمیل یعنی چه؟
شیمیل یعنی چه؟
اسرع وقت یعنی چه؟
اسرع وقت یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز