تا شد دلم از بوی می عشق تو مست هم پرده دریده گشت و هم توبه شکست
من که خریده ویم پرده دریده ویم رگ به رگ مرا از او لطف جدا جدا رسد
پیش ضمیر تو سخت پرده دریده است هرچه پس پردهای غیب نهانست
شهری خبر است که زاهدی شد قلّاش چون پرده دریده شد کنون ما را باش
این پرده دریده شد ز هر سوی وان راز شنیده شد به هر کوی
ما همه پرده دریده طلب می رفته می نشسته به بن خم که چه من مستورم