خیریت

لغت نامه دهخدا

خیریت. [ خ َی ْ ری ْ ی َ ] ( ع مص جعلی ) خوبی. بهبود. سلامت. عافیت. ( ناظم الاطباء ). نیکویی: امیر خالی کرد با خواجه... و گفت حدیث بوسهل تمام شد و خیریت بود که مرد نمیگذاشت که صلاحی پیدا آید. ( تاریخ بیهقی ). ایزد عزوجل خیر و خیریت بدین حرکت مقرون کناد. ( تاریخ بیهقی ). || خلاص. رستگاری. امنیت. ( ناظم الاطباء ).
خیریة. [ خ َ ری ْ ی َ ] ( ص نسبی ) نیکو. خوب. صحیح. خیریت.
- اعمال خیریه؛ اعمال نیک.
- امور خیریه؛ کارهای نیک.
- مؤسسه خیریه؛ مؤسسه یا جمعیتی متشکل برای اعانت مساکین.

فرهنگ عمید

نیکو بودن، صلاح.

فرهنگ فارسی

نیکویی، برتری
( مصدر ) ۱ - خوبی نیکویی. ۲ - سلامت عافیت. ۳ - رستگاری خلاص.
خوبی بهبود

جمله سازی با خیریت

درک خیریت اختیار بود وان به تعلیم کردگار بود
گل خیری ز شرارت به سرم چون ندود؟ که ز خیریت خود کرده ابا در کشمیر
کور دل بود به میل انا خیر دیده نگشاد به خیریت غیر
ایزد اندر دلش به فضل و رشاد درک خیریت وجود نهاد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
دارک یعنی چه؟
دارک یعنی چه؟
شی یعنی چه؟
شی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز