حدو

لغت نامه دهخدا

حدو. [ ح َدْوْ ] ( ع مص ) راندن. ( دهار ). حداء. زجر کردن و راندن شتران را به سرود و آواز. ( منتهی الارب ). حدی خواندن. براندن شتران با آواز حدی. راندن شتر به نغمه. ( تاج المصادر بیهقی ). || حدو لیل نهار را؛ تابع گردیدن شب روز را. || حدو بر؛ برانگیختن بر. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(حَ ) [ ع. ] (مص ل. ) راندن شتر با آواز و سرود.

فرهنگ عمید

۱. آواز خواندن ساربان برای شتران که تند بروند.
۲. راندن شتر با خواندن سرود و آواز.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) زجر کردن و راندن شتران بسرود و آواز.

ویکی واژه

راندن شتر با آواز و سرود.

جمله سازی با حدو

💡 این کار دولتست کنون تا کرا رسد قرب جناب تو حدو مقدار مانبود

💡 از کف موسوی نسب و ز دل حیدری حسب کشور عیسوی طلب همچو حدود خیبری

💡 قدم به کسوت ناز حدوث می‌بالد خمارها همه جز نشئهٔ دوام تو نیست

💡 در حضورمن که هست نامحدود هرکه را علم نیست شد مردود

💡 این همه گردیدنت مقصود چیست دایمت آمد شدی محدود چیست

💡 این معانی است بی‌حدود و کران لیک از این گشته گوش خلق گران

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اگزجره یعنی چه؟
اگزجره یعنی چه؟
رویت یعنی چه؟
رویت یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز