دادا یک روستای واقع در دهستان سپیدار، بخش ارمند شهرستان خانمیرزا در استان چهارمحال و بختیاری ایران است. طبق سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا ۳۲ نفر و شامل ۱۰ خانوار بوده است. به علاوه استان چهارمحال و بختیاری، با مرکزیت شهرکرد، یکی از استانهای مرکزی ایران است. این استان با مساحتی معادل ۱۶٬۴۲۱ کیلومتر مربع، بیست و دومین استان کشور از نظر وسعت به شمار میآید. چهارمحال و بختیاری به عنوان یکی از نواحی کوهستانی فلات مرکزی ایران شناخته میشود و در عرضهای جغرافیایی ۳۱ درجه و ۹ دقیقه تا ۳۲ درجه و ۳۸ دقیقه شمالی و طولهای ۴۹ درجه و ۳۰ دقیقه تا ۵۱ درجه و ۲۶ دقیقه شرقی گرینویچ واقع شده است. این استان از شمال و شرق با استان اصفهان، از غرب با استان خوزستان، از جنوب با استان کهگیلویه و بویراحمد و از شمال غربی با استان لرستان هممرز است. حدود ۷۵ درصد از جمعیت استان به گویش بختیاری، ۱۵ درصد به زبان فارسی و ۱۰ درصد به زبانهای ترکی قشقایی و ترکی چهارمحالی صحبت میکنند. شهرکرد، با ارتفاع ۲۰۶۶ متر از سطح دریا، بلندترین مرکز استان در ایران به شمار میرود. میانگین ارتفاع در استان چهارمحال و بختیاری حدود ۲۱۵۳ متر است و به همین دلیل این استان به عنوان بام ایران شناخته میشود.
دادا
لغت نامه دهخدا
دادا. ( اِ ) هر کنیزی را گویند عموماً و پیر کنیزکی را که از طفلی خدمت کسی کرده باشد خصوصاً. ( برهان ). داه پیر که خدمت اطفال کند و مطلق کنیز را نیز گفته اند. دده:
بیرون بر از این طفلی ما را برهان ای جان
ازمنت هر داد و وز غصه هر دادا.مولوی.راست بشنو صوفیا بالله ز من
خواهری داری بصورت به ز من
گر ببینی حسن مهرآرای او
تو مرا خوانی یقین دادای او.شاه داعی شیرازی.|| قابله را نیز گویند که ماماچه باشد. ( لغت محلی شوشتر ). زنی که اطفال را در وقت زادن گیرد. || به هندی جد پدری را گویند. || پدر در تداول مردم قزوین از زبان کودکان؛ دادات آمد، پدرت آمد. || در تداول مردم قزوین این کلمه در آغاز اسامی اشخاص درآید نظیر کلمه «بابا»؛ دادا علی. دادا حسین. و جز آن و این مأخوذ از معنای ماقبل است.
دادا. ( اِخ ) ( شیخ تقی الدین محمد ) از عارفان معاصر امیرشرف الدین مظفربن مبارزالدین محمد از امرای آل مظفر. رجوع شود به تاریخ عصر حافظ ج 1ص 64. نام صاحب ترجمه در حبیب السیر چ کتابخانه خیام که از روی چ بمبئی طبع شده است، شیخ داد ضبط است.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] خدمتکاری که وظیفۀ مراقبت از کودکان را بر عهده دارد، دایه، دده: بیرون پر ازین طفلی ما را برهان ای جان / از منت هر دادو وز محنت هر دادا (مولوی۲: ۱۴۶۴ ).
فرهنگ فارسی
۱ - کنیز. ۲ - کنیزکی که فرزندان کسی را خدمت کند.
از عارفان معاصر امیر شرف الدین مبارز الدین محمد از امرای آل مظفر.
دانشنامه عمومی
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۳۲ نفر ( ۱۰ خانوار ) بوده است.