حریف

حریف واژه‌ای است که در زبان عربی به معنای همکار، همپیشه و هماورد به کار می‌رود. این واژه در فارسی هم به شکل حَريف تلفظ می‌شود و به معنای دوستی یا یاری نیز به کار می‌رود. در گذشته، حریف به عنوان همنشین و معاشر نیز مورد استفاده قرار می‌گرفت. این اصطلاح نشان‌دهنده نوعی ارتباط نزدیک و صمیمی میان افراد است. در واقع، حریف کسی است که در کنار شما قرار دارد و در مسیر زندگی با شما هم‌قدم است. همچنین در برخی از متون قدیمی، این واژه به معشوق نیز اشاره دارد. به طور کلی، می‌توان گفت حریف بیانگر نوعی پیوند عمیق و دوستی است که فراتر از یک رابطه سطحی می‌باشد و به معنای ارتباطات انسانی و عاطفی عمیق اشاره دارد.

لغت نامه دهخدا

حریف. [ ح ِرْ ری ] ( ع ص ) تیز. دژن. زبان گز. تند. سخت تیز. سخت تند. حکیم مؤمن گوید: حِرّیف؛ به معنی گزنده است که اجزاء او در زبان فرورفته و بسیار بگزد و تفریق اجزاء او کند و فعل آن تحلیل و تنقیه و تعفین واحراق و تلطیف است بجهت شدت حرارت. ( تحفه ). و صاحب ذخیره گوید: حِرّیف؛ تیز، آنچه پوست دهان را فراهم کشد شکوک است یعنی عفص، و آنچه پوست دهان را بگزد ترش است، و آنچه بسوزاند تیز است یعنی حِرّیف است. ( ذخیره خوارزمشاهی ): ولیکن [ ضمادالبنفسج ] الصداع العارض من المرة الصفراء و الدم الحریف. ( ابن البیطار ). در سه نسخه خطی مهذب الاسماء در معنی حِرّیف کلمه ای آورده است که درجای دیگر یافت نشد و آن کلمه زورنک یا زورنگ است.
حریف. [ ح َ ] ( ع ص، اِ ) هم پیشه. همکار. هم حرفت. ج، حُرَفاء: 
دشمنند این ذهن و فطنت را حریفان حسد
منکرند این سحر و معجز را رفیقان ریا.خاقانی.با حریفان درد مهره مهر
بر بساط قلندر اندازیم.خاقانی. || دوست نامشروع زن. فاسق زن: 
آن ریش نیست چغبت دلال خانه هاست 
وقت جماع زیر حریفان فکندنی است.طیان.مگر می پنداری که من از تهتک تو... غافلم یا نمیدانم که همواره... به فجور و شرب خمور میگذاری و هر روز با حریفی و هر شب با ظریفی به معاشرت و مباشرت مشغولی.
- به حریف بردن؛ به تباه کاری نزد مردی غیر شوی بردن.
- به حریف دادن زن را؛ او را برای تبه کاری به مردی اجنبی واگذاشتن.
- حریف رفتن و به حریف رفتن زن؛ برای تباه کاری پیش مرد اجنبی رفتن او.
|| هم قمار. هم بازی. پا، در بازیهای دوطرفه مانند نرد و شطرنج: 
تا چه بازی کند نخست حریف 
تا چه دارد زمانه زیر گلیم.ابوحنیفه اسکافی.روز و شب این جا به قمار اندرم 
هست حریفم فلک لاجورد.مسعودسعد.آن مهره دیده ای تو که در ششدر اوفتاد
هرچند خواست رفت حریفش رها نکرد.خاقانی.نقش فلک چو می نگری پاکباز شو
زیرا که مهره دزد حریفی است بس دغا.سراج الدین قمری.سعدی چو حریف ناگزیر است 
تن درده و چشم بر قضا کن.سعدی.جز صراحی و کتابم نبود یار وندیم 
تا حریفان دغا را به جهان کم بینم.حافظ.- حریف آبدندان؛ هم قماری که از او سهل توان بردن. حریف گول. حریف مفت. حریف مفت باز. حریف زبون:

فرهنگ معین

(حَ ) [ ع. ] (ص. ) ۱ - هم پیشه، همکار. ۲ - هماورد. ۳ - هم پیاله.

فرهنگ فارسی

همکار، هم نشین، هم نبرد، طرف شخص دربازی یانبرد
( صفت ) تند زبانگز.

فرهنگ اسم ها

اسم: حریف (پسر) (عربی) (تلفظ: harif) (فارسی: حَريف) (انگلیسی: harif)
معنی: هم پیشه، همکار، هماورد، هم پیاله، دوست، ( در قدیم ) همنشین و معاشر، یار، ( در قدیم ) معشوق

دانشنامه عمومی

حریف (فیلم). حریف ( انگلیسی: The Opponent ) یک فیلم ورزشی کمدی - درام ایتالیایی به کارگردانی سرجو مارتینو است که در سال ۱۹۸۸ منتشر شد.
• مری استاوین
• جولیانو جما
• ارنست بورگناین
• دانیل گرین

ویکی واژه

avversario
هم پیشه، همکار.
هماورد.
هم پیاله.

جمله سازی با حریف

بال و پر همند حریفان سست عهد بو می‌رود به باد چو از گل پرید رنگ
سر حلقهٔ رندانم ساقی حریفانم نه زاهد و درویشم، سلطان خراباتم
در روز حریفان دگر باده گسارند ماییم که می در شب مهتاب نداریم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال ارمنی فال ارمنی فال تماس فال تماس فال نخود فال نخود