تار شدن از ریشهی تار و پسوند شدن تشکیل شده است و به معنای تار گشتن، تار گردیدن یا تیره شدن است. این واژه در متون ادبی و کهن فارسی، بهویژه برای توصیف پدیدههایی که صراحت و وضوح خود را از دست میدهند، به کار رفته است. در مفهوم اصلی، تار شدن بیانگر حالتی است که در آن شفافیت و روشنی جای خود را به ابهام و تاریکی میدهد و میتواند در توصیف اجسام، فضاها یا حتی مفاهیم انتزاعی به کار رود.
در کاربردهای ادبی و شاعرانه، این واژه اغلب برای بیان تغییر حالت از روشنی به تاریکی، چه در معنای حقیقی و چه در معنای مجازی، استفاده میشود. برای نمونه، در توصیف چشمانی که از اشک تار میشوند، آسمانی که به سبب ابر تیره میگردد، یا ذهنی که از غم و اندوه مبهم میماند، این واژه کاربرد دارد. همچنین، در متون عرفانی نیز «تار شدن» گاه به معنای محو شدن در برابر جلال حق یا از دست دادن تمایزات فردی در وحدت وجود به کار رفته است.
از نظر دستوری، این مصدر در زمرهی افعال لازم قرار میگیرد و نیاز به مفعول مستقیم ندارد. شکلهای دیگر آن مانند تار گردیدن و تار گشتن نیز در متون قدیم دیده میشود. امروزه اگرچه استفاده از این واژه در گفتار روزمره کمتر رواج دارد، اما در زبان نوشتار رسمی، متون ادبی و پژوهشهای زبانی، بهعنوان بخشی از گنجینهی غنی زبان فارسی، جایگاه خود را حفظ کرده و نمایانگر ظرافت و توانایی زبان در بیان حالات مختلف است.