پرده

پرده

پرده جسم، یک بافت یا وسیله نرم و انعطاف‌پذیر است که به عنوان حایل و فاصله‌ای میان دو جسم عمل می‌کند که ممکن است به شکل پارچه‌ای باشد که برای جلوگیری از ورود نور یا باد و یا کاهش روشنایی یک فضا به کار می‌رود. همچنین، گاهی از جنس خود جسم است، مانند پرده گوش و یا دوش که برای جلوگیری از عبور آب طراحی شده‌اند. آن ها عمدتاً در داخل ساختمان‌ها و جلوی پنجره‌ها نصب می‌شوند.یکی از انواع مدرن آن، کرکره نام دارد. همچنین، به نوعی که دارای سوراخ‌هایی است و از پشت آن می‌توان بیرون را مشاهده کرد، مدل زنبوری گفته می‌شود.

لغت نامه دهخدا

پرده. [ پ َ دَ / دِ ] ( اِ ) حجاب. ( دهار ). غشاء. غِشاوه. خِدر. ( دهار ) ( منتهی الارب ). غطاء. تتق. پوشه. پوشنه. سِتر. سِتاره. اِستاره. سِجاف. سَجف. سِجف. قشر. سُتره. ستار. سِتاره. سدیل. سُدل. سِدل. سَدَل. وقاء. ( دهار ). صداو. ( منتهی الارب ). سُحبه. ( منتهی الارب ) ( دهار ). پوشش. قِناع. کنان. [ ج، اکنه ]. اخدور. سدین. سدان. ( منتهی الارب ). قرام. ( دهار ) ( منتهی الارب ). مقرم. مقرمه. سِدافه. سِدار. شف. قذحمة. وجاح. اِجاح. ( منتهی الارب ). اَجاح. اُجاح. حائل. حاجز. مِقدم. ( دهار ). بَرَدج ( معرب ). جلباب

فرهنگ معین

(پَ دِ ) (اِ. ) ۱ - پوشش، حجاب. ۲ - پارچه ای که بر پنجره بیاویزند. ۳ - نوا، گاه. ۴ - هر یک از بخش های نمایش که با افتادن پرده، صحنه عوض می شود. ۵ - مجازاً آن چه که مانع خوب دیدن یا شنیدن می شود. ۶ - لایة نازکی از بافت ها که سطح اندام را می پوشاند. ۷ -

فرهنگ فارسی

( اسم )۱- پوشه پوشنه پوشش حجاب قشر غشا ستر سجاف حائل حاجز جلباب. ۲- روی بند روبند روپوش روی پوش سر پوشه سرپوشنه روپاک چارقد سرانداز نقاب مقنعه حجاب معجر مقصوره کله. ۳- حجابی که بر در آویزند تا مانع داخل شدن نور و حرارت گردد حجابی که در بارگاه شهان می آویخته اند خیش درسار درساره شش خان شش خانه باشام پرس حجاب: ( پرده داران پرده بر گرفتند. ) ( سمک عیار ) ۴- سراپرد. بزرگ که درونش خیمه ها می زده اند پرده سرا چادر خرگاه خیمه. ۵- حجه ۶- ( شعبده ) حجابی که شعبده بازان و معرکه گیران آویزند و صورتهای عجیب بمردم تماشایی نشان دهند. ۷- صفح. نازک و شفافی که قوقوسیهای انار را از یکدیگر جدا میکند. ۸- ورقهای نازک و شفاف میان دو توی پیاز. ۹- ورقی بسیار نازک و سفید که میان سفیده و پوست تخم مرغ قرار گرفته. ۱٠- صفحهای بسیار نازک که روی بعضی از اعضای تن آدمی را پوشانده است: پرد. روی کلیه پرد. صماخ. ۱۱- غباری که بر روی چشم افتد و مانع دیدن باشد. ۱۲- لای تای ته. ۱۳ - اندرون خان. اندرونی حرم حرمسرا. ۱۴- دستان دست نوا گاه راه چنانکه در: پرد. خراسان پرد. بلبل پرد. قمری پرد. عراق پرد. چغانه پرد. دیر سال پرد. نوروزپرد. عشاق پرد. صفاهان پرد. حجاز و نظایر آنها و باصطلاح خاص نام دوازده آهنگ است که هندوشاه نخجوانی نام آنها را در این ابیات آورده است: ( نوا وراست حسینی و راهوی و عراق حجاز و زنگله و بوسلیک باعشاق. ) ( دگر سپاهان باقی بزرگ وزیر افکند اسامی هم. پرده هاست بر اطلاق. ) ( لغ. ) ۱۵- زه و بندهایی که بر دست. چنگ ورباب و تار بندند و بر آوردن اصوات گوناگون را انگشت بر آنها نهند. آنچه از روده یا برنج یا نقره بر دست. طنبوره و سه تار و غیره بندند برای نگاهداشتن انگشتان و حفظ مقامات موسیقی مفتول روده که بفاصله های معین در دست. تار بندند جلاذه ۱۶- هر یک از قسمتهای نمایش که در آن منظره تبدیل شود: نمایش در پنج پرده: پرد. اول پرد. دوم... یا بالا رفتن پرده.پرده بالا رفتن آشکار شدن صحنه برای نمایش. ۱۷- لوح. بزرگ نقاشی تابلو نقاشی. ۱۸- ( مناظر و مرایا ) صفحه ای که تصویرها را بر روی آن رسم کنند. ۱۹- عالم غیب امور پوشیده و پنهانی پرد. غیب. ۲٠- مرحله مرحل. طریقت. ۲۱- جای محل موضع. یا پرد. الیافی خون. کبره یا پرد. اهریمنی. ۱- حجاب شیطانی. ۲- نفوس شریر. انسانی. یا پرد. ایزد. ۱- عالم غیب. ( وین پرد. ایزد بشما بر که دریده است ? ) ( منوچهری ) یا پرد. ایزدی. حجاب الهی. یا پرد. بکارت. پرده ای که علامت دوشیزگی است غشایی که نزد اکثر دوشیزگان ابتدای مجرای مهبل را مسدود میکند. این غشائ از جنس مخاط مهبل و شکلش غالبا متغیر است. گاهی بشکل صلیب در ابتدای مهبل قرار دارد وگاهی بشکل یک صفح. سوراخ دار ( شبیه غربال ) و گاهی هم بشکل صفحه ای است که دارای سوراخ واحدی در مرکز یا در یکی از کنارهها میباشد. این پرده دراولین مقاربت دوشیزگان پاره میشود و گاهی درنزد بعضی از دوشیزگان دارای الیاف محکمی است که پاره شدنش دیرتر انجام میگردد و ممکنست موجب درد و ناراحتی یا خونریزی زیاد بشود و گاهی هم بسیارشل است و در اولین عمل جنسی پاره شدنش محسوس نیست. گاهی در بعضی از دوشیزگان اصولا این پرده موجود نیست. بنابراین فقدان پرده در بعضی از آنان دلیل بر عمل مقاربت قبلی ایشان نیست. پارگی پرد. بکارت پس از انجام عمل مقاربت زوایدی مخاطی بصورت جوانه های گوشتی در اطراف سوراخ مهبل بجا میگذارد که محل التصاق اولی این غشائ است دخترکی. یا پرد. بینی. یا پرد. چشم. یا پرد. دل.یا پرد. صماخ پرده ای که در ابتدای گوش وسطی قرار دارد و حد فاصل بین گوش خارجی و گوش میانی است. این پرده تقریبا مدور است و دارای تحدب و انحنایی بطرف داخل میباشد و ضمنا از بالا بپایین و بطرف داخل دارای تمایل است. عمل این پرده نقل ارتعاشات صوتی ایجاد شد. در هوا بطرف اعضا و مراکز داخلی ترگوش میانی و داخلی میباشد پرد. گوش. یا پرد. عنکبوت. یا پرد. عیسی. آسمان چهارم. یا پرد. فانی رحم.یا پرد. گوش. پرد. صماخ یا پرد. مکدر. یا پرده های مراکز اعصاب. ( اسم ) پرده هایی هستند که بین استخوانهای مراکز اعصاب ( جمجمه و ستون فقرات ) و مغز و نخاع قرار دارند. تعداد این پرده ها سه تاست که از خارج بداخل بنامهای سخت شامه عنکبوتیه و نرم شامه نامیده میشوند. بین لای. دوم و سوم ( بین عنکبوتیه و نرم شامه ) مایع دماغی نخاعی قرار داردپاشام مغز اغش. دماغی. یا پرد. هفت رنگ. ۱- پرد. منقش رنگارنگ: ( پرد. هفت رنگ را بگذار تو که در خانه بوریا داری. ) ( سعدی ) ۲- هفت آسمان فلک دنیا عالم. ۳- هفت طبق. زمین. ۴- حجاب نفس. یا در پرده. در حجاب ( زنان و دختران مستوره ): ( که در پرده پوشیده رویان اوی ز دیدار آن کس نپوشند روی. ) ( فردوسی ) یا پرد. زنبوری. پرده و تجیرهای سوراخ سوراخ. یا پرد. شب. تاریکی. یااز پرده افتادن. بی چیز شدن تهیدست شدن. یا باخر رسیدن پرده. ۱- بپایان رسیدن پرد. نمایش. ۲- با تمام رسیدن کاری بانجام رسیدن عملی. یا پرده از روی کار برداشتن. حقیقت حال را مکشوف ساختن.

جملاتی از کلمه پرده

آهنگ به رومی و حسینی می کن در پردهٔ راست نغمه ای هم بخراش
نام حق را برایگان نبرد پرده ننگ و نام کس ندرد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم