نظره

لغت نامه دهخدا

نظره. [ ن َ رَ / رِ ] ( از ع، اِ ) نظرة. یک نگاه. لمحه. یک بار نگریستن:
رای تو به یک نظره دزدیده ببیند
ظنی که کمین دارد در خاطر غدار.( کلیله و دمنه ).نظره اولی نظره ابلهان است. ( کلیله و دمنه ).
چنان به نظره اول ز شخص می ببری دل
که باز می نتواند گرفت نظره ثانی.سعدی.

فرهنگ معین

(نَ رَ یا رِ ) [ ع. نظرة ] (مص م. ) ۱ - یک بار نگریستن، یک دفعه نظر انداختن. ۲ - لمحه. ۳ - هیأت. ۴ - رحمت. ج. نظرات.

فرهنگ عمید

۱. یک مرتبه نگریستن، یک نظر انداختن، لمحه.
۲. شکل، هیئت.

فرهنگ فارسی

۱ - (مصدر ) یک بارنگریستن یک دفعه نظر انداختن. ۲ - لمحه. ۳ - هیات. ۴ - رحمت جمع: نظرات.
مهلت ٠ درنگی در امور ٠ تاخیر و امهال ٠ درنگی و تاخیر در کارها ٠ یا تاخیر کردن ٠ زمان دادن ٠

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی نَظْرَةً: نگاهی - نظری - نگاهی خاص - یک نگاه (وزن فعلة وزن مخصوص افاده نوع است و نظرة یعنی نوع خاصی نگاه ویا به معنی یک بار انجام کاری است که در آن صورت به معنی یک نگاه می شود. در عبارت "فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی ﭐلنُّجُومِ "منظور این است که حضرت ابراهیم علیه...
معنی نَظِرَةٌ: مُهلت
ریشه کلمه:
نظر (۱۲۹ بار)

ویکی واژه

نظرة
یک بار نگریستن، یک دفعه نظر انداختن.
لمحه.
هیأت.
رحمت.
نظرات.

جمله سازی با نظره

در تو کجا رسم تو را همچو خیال روی تو در دل و جان و در نظر منظره هست و جای نه
بزم چون منظرهٔ چشم و تو چون مردم چشم دلبران گرد تو آراسته صف چون مژگان
ز شان عشق، عاشق در نظرها شوکتی دارد که نقش پای مجنون پنجه شیرست پنداری
اگر چه در نظرها چون شرر بی وزن می آیم گریبان می درد بی تابی من سنگ خارا را
وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلًا ای انظرهم و اخّرهم قلیلا و لا تهتمّ بهم و کل امرهم الیّ فانّی اکفیک شأنهم. قیل: نزلت فی صنادید قریش المستهزئین. و قال مقاتل نزلت فی المطعمین ببدر و کان بین نزول هذه الآیة و بین بدر سنة.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
سرانجام یعنی چه؟
سرانجام یعنی چه؟
داشاق یعنی چه؟
داشاق یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز