منقل وسیلهای است فلزی یا آجری که برای روشن کردن آتش و طبخ غذا به کار میرود. این وسیله معمولاً کوچک و قابل حمل است و به گونهای طراحی شده که هوا به راحتی به زغال یا هیزم برسد تا آتش سریعتر و بهتر روشن شود. در گذشته، این وسیله یکی از ابزارهای ضروری زندگی روزمره بوده و در خانهها و سفرها کاربرد فراوان داشته است.
کاربرد اصلی آن در پخت و پز است، به ویژه برای کباب کردن گوشت، مرغ یا سبزیجات روی ذغال. علاوه بر پخت غذا، منقل در بسیاری از مناطق برای گرم کردن محیط و حتی روشن کردن بخاریهای سنتی هم استفاده میشود. به دلیل طراحی ساده و مقاومت بالا، منقل امکان استفاده طولانیمدت و حمل آسان را فراهم میکند.
امروزه این وسیله علاوه بر کاربردهای خانگی، در اردوها، کمپینگ و گردشهای خارج از شهر نیز کاربرد فراوان دارد. انواع مدرن آنها از فلزات سبک و مقاوم ساخته میشوند و بعضی دارای شبکههای قابل تنظیم برای کنترل حرارت هستند. به این ترتیب، منقل وسیلهای کارآمد و چندمنظوره در زندگی روزمره و فعالیتهای بیرون از خانه محسوب میشود.
منقل. [م َ ق َ ] ( ع اِ ) راه در کوه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ). || پای افزار. ( مهذب الأسماء ). موزه و نعل کهنه درپی کرده. ( منتهی الارب ). موزه و کفش کهنه درپی کرده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ). || راه کوتاه. ( از اقرب الموارد ). || کانون آتش و این مولده است. ( از محیطالمحیط ). آتشدان. مجمر و کولخ و تفکده. ( ناظم الاطباء ). انگشت دان که آن را مجمر نیز گویند، در کشف به ضم اول و سوم. ( غیاث ) ( آنندراج ). آتشدان فلزین از قبیل آهن یا برنج و غیره. ( یادداشت مرحوم دهخدا ):
تا در زمانه چون مه کانون کشد سپاه
در تابخانه موسم کانون و منقل است.امیر معزی ( دیوان چ اقبال ص 103 ).گلبنی بررویداکنون در میان خانه ها
بیخ او در منقل و کانون و شاخ اندر اثیر.امیر معزی ( ایضاً ص 219 ).اثیر است و اخضر به بزم تو امشب
یکی تف منقل دگر موج ساغر.خاقانی.زآن مربع نهند منقل را
تا مثلث در آذر اندازند.خاقانی.منقل برآر چون دل عاشق که حجره را
رنگ سرشک عاشق شیدا برافکند.خاقانی.مجلس دو آتش داده بر این از حجر وآن از شجر
این کرده منقل را مقر آن جام را جا داشته.خاقانی.نبیذ خوشگوار و عشرت خوش
نهاده منقل زرین پرآتش.نظامی.سینه پرآتش مرا چون منقل است
کشت کامل گشت و وقت منجل است.مولوی ( مثنوی چ رمضانی ص 413 ).اوان منقل آتش گذشت و خانه گرم
زمان برکه آب است و صفحه ایوان.سعدی.چو آتش درخت افکند گلنار
دگر منقل منه آتش میفروز.سعدی.- قُبُل منقل؛ لوازم. اثاثه. افزار و آلات. گویا اصلاً قسمتی از لوازم و اثاثه و زین وبرگ الاغ است. ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ): یابویی که علاوه بر من، قبل منقل و آبداری و خرت و پرت من هم در ترک بندیش بود. ( ترجمه حاجی بابای اصفهانی چ تهران ص 12 ).
- امثال:
ای فلک ! به همه منقل دادی به ما کلک. عامه درموقع غبطه یا رشک به مزاح بدین جمله از ناسازگاری بخت شکایت کنند. ( امثال و حکم ج 1 ص 328 ).
منقل. [ م ِ ق َ ] ( ع ص ) اسب سریع زودزود بردارنده قوائم را. مِنقال. ج، مَناقِل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). اسبی که در رفتار زود به زود دست وپا را بردارد. ج، مناقل. ( ناظم الاطباء ). اسبی که دست و پا را تند بردارد. مُناقِل. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) ابزاری که بدان آتش و یا هر چیزی را نقل دهند. ( ناظم الاطباء ). زنبر. ( مهذب الأسماء ).
(مَ قَ ) [ ع. ] (اِ. ) آتشدان، مجمر.
ظرفی که در آن آتش درست می کنند، آتشدان.
آتشدان، ظرفی که در آن آتش درست کنند، درعربی به معنی راه کوتاه وراه درکوه وکفش کهنه نیزمیگویند
( اسم ) آلتی است که در آن آتش افروزند آتشدان. توضیح این معنی خصوص فارسی است و در عربی بمعنی راه در کوه راه کوتاه و کفش کهنه است.
قریه ایست دو فرسنگی میانه جنوب و مشرق خورموج. دهی از دهستان حومه بخش خورموج شهرستان بوشهر است.
منقل آتش دانی است که با آن آتش را منتقل یا نگهداری می کنند. از منقل برای پخت غذا به روش کباب کردن استفاده می شود. غذایی را که با منقل پخته می شود کباب می گویند. مانند جوجه کباب، کباب چنجه و کباب کوبیده. منقلی که برای کباب استفاده می شود، فلزی یا آجری است. البته از منقل برای فضا نوردی هم استفاده میشود.
منقل ها با گاز طبیعی، بوتان، چوب یا زغال افروخته به عنوان سوخت، کار می کنند.
گاهی از منقل فقط برای تولید زغال افروخته استفاده می شود. این گونه منقل در کنار وافور یا قلیان به عنوان ابزار تدخین به کار می رود.
آتشدان، مجمر.
💡 منقل برآر چون دل عاشق که حجره را رنگ سرشک عاشق شیدا برافکند
💡 دود آهم نرود چون سوی گردون که پر است زاخگر داغ دلم همچو فروزان منقل
💡 کتابخانهٔ شخصی او بنا به وصیتش، به دانشگاه صنعا منقل شد.
💡 فرد و زوج آنگه دو فرد آمد نقی مریخ و طالب ناری و خاکی و بادی منقلی با شر غالب