قاصد

کلمه قاصد علاوه بر معنی پیک یا فرستاده، به معنای شخصی است که پیام یا خبری را به دیگران منتقل می‌کند. همچنین در برخی متون ادبی، این واژه به عنوان نماد ارتباط و ارتباطات انسانی نیز مطرح می‌شود. این واژه در فرهنگ فارسی به عنوان نماینده‌ای از ارتباطات معنادار و فرهنگی بین افراد و گروه‌ها نیز به کار می‌رود. قاصد به معنای فردی است که به طور مشخص برای انتقال پیام یا نامه‌ای از جایی به جای دیگر منصوب شده است. در حالی که پیام‌رسان ممکن است به هر فردی اطلاق شود که اطلاعات یا پیامی را منتقل می‌کند، بدون اینکه لزوماً نقش رسمی داشته باشد. بنابراین، قاصد معمولاً جنبه رسمی‌تری دارد و در بافت‌های خاص‌تری به کار می‌رود.

لغت نامه دهخدا

قاصد. [ ص ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی ازقصد. آهنگ کننده. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). قصدکننده. ( مهذب الاسماء ). || در اصطلاح فارسی مستعدقتل. ( آنندراج ). آنکه قصد جان کسی کند:
دل بد چه کنی بر من و بدعهد چه گردی
قاصد چه شوی بی سببی فتنه و شربر.سوزنی.بخون و خواسته مهتران شدم قاصد
ربا و رشوه پذیرفتم از وصی و یتیم.سوزنی.همان قاصدان نیز کردند جهد
که بر خون او بسته بودند عهد.نظامی.|| راه راست رونده. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). || میانه. ( فرهنگ نظام ). || نزدیک. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). || آسان. || سبک. ( مهذب الاسماء ). || چوب شکننده. ( آنندراج ). || برید. پروانه.پیک. رسول. پیاده ای که نامه یا پیغام برای دور برد.پیغامبر. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ نظام ). و این معنی مخصوص فارسی است. ( فرهنگ نظام ). رجوع به چپر و چاپار شود:
ازیرا سوی صدر تو از این پس
نباشد قاصد من جز کبوتر.مسعودسعد.فرستم قاصدی تا بازش آرد
بسان مرغ در پروازش آرد.نظامی.در حال رسید قاصد از راه
آورد مثال حضرت شاه.نظامی.مرا قاصد بدین خدمت فرستاد
تو دانی نیک و بد کردم ترا یاد.نظامی.گفت تا قاصد را گرفتند و رساله را بخواندند. ( گلستان ).
قاصد رود از پارس به کشتی به خراسان
گر چشم من اندر عقبش سیل براند.سعدی.حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند
قاصدی کو که فرستم به تو پیغامی چند.حافظ. || ( ق ) بعمد. بقصد. عمداً. قصداً. عامداً:
شاه قاصد گفت هین احوال چیست
که بغلتان از زر و همیان تهی است.مولوی.- بقاصد؛ بقصد:
گفت دل دانم، بقاصد میکنم
رازق است اﷲ بر جان و تنم.مولوی.

فرهنگ معین

(ص ) [ ع. ] (اِفا. ) ۱ - قصدکننده. ۲ - پیک پیاده که نامه یا پیغامی را به مقصد دوری می برد.

فرهنگ عمید

۱. نامه بر، پیک، چاپار.
۲. [قدیمی] قصدکننده، آهنگ کننده.

فرهنگ فارسی

قصدکننده، آهنگ کننده، نامه بر، پیک، چاپار
( اسم ) ۱ - آهنگ کننده قصد کننده ۲ - آنکه قصد جان کسی کند ۳ - میانه رو ۴ - کسی که نامه یا پیغام بجایی ( دور ) برد برید پیک ٠ یا گل قاصد ٠ یا قاصد چرخ ۱ ٠ - ماه قمر ۲ - آفتاب شمس ٠

دانشنامه عمومی

قاصد ( به معنای پیک و فرستاده ) یک بمب هوشمند ۹۰۰ کیلوگرمی ( ۲۰۰۰ پوندی ) ساخت ایران است. بمب قاصد بمبی است هوا به زمین، هدایت شونده و دور برد، تا کنون سه نمونه از بمب های قاصد توسط نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران رونمایی شده است. بمب قاصد ۱ با سر جنگی ۲۰۰۰ پوندی بردی معادل ۴۰ کیلومتر دارد و از یک سامانه هوشمند و اپتیکی پسیو برای هدایت آن استفاده می شود. بمب قاصد ۲ نسبت به قاصد ۱ با افزایش برد ۱۰ کیلومتری ( برد ۵۰ کیلومتر ) و با حفظ سر جنگی ۲۰۰۰ پوندی که امکان استفاده آن از فاصله ۵۰ کیلومتری را میسر می کند. بمب قاصد ۳ به دلیل داشتن یک پیشرانه راکتی بردی معادل ۱۰۰ کیلومتر را پیدا کرد و بالک های آن نیز در مقایسه با دو نمونه قبلی کوچک تر شده است که این موضوع موجب افزایش برد دو برابری این بمب نسبت به نمونه های قبلی شده است.
قاصد یک جنگ افزار هدایت شونده دقیق است؛ اما این آشکار نیست که آیا این بمب هدایت لیزری است یا هدایت تلویزیونی. در ۲۳ اوت ۲۰۰۷ پرس تی وی این بمب را به عنوان یک بمب هدایت لیزری گزارش داد؛ اما فیلمی که در هنگام تست آتش آن تهیه کرده اند نشانگر هدایت تلویزیونی بودن آن است. این بمب توسط هواپیمای جت اف - ۴ فانتوم بکار می رود.

جمله سازی با قاصد

در مستی اسیر می نویسم قاصد مبر این نوشته ها را
قاصد اهش پیاپی تا سَماک کای خدا گفتی توام الق عصاک
برنگردد قاصد از شرم جواب تلخ او چون پیام من بر شیرین کلام من برد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال اعداد فال اعداد فال نخود فال نخود فال جذب فال جذب