یارایی

لغت نامه دهخدا

یارایی. ( حامص ) نیرو. قوت. طاقت. توان. تاب. استطاعت. این کلمه غالباً با «دادن » و «کردن » صرف شود چنانکه گویند دلم یارایی نداد. چشمم یارایی نمی کند ببینم. عقلم یارایی نمی کند بفهمم. زورم یارایی نداد بردارم. عمرش یارایی نکرد.

فرهنگ معین

(حامص. ) ۱ - توانایی، طاقت. ۲ - جرأت، دلیری. ۳ - مجال، فرصت.

فرهنگ عمید

۱. توانایی، طاقت، قدرت.
۲. دلیری، یارگی.

فرهنگ فارسی

۱- توانایی قدرت. ۲- جرات.

ویکی واژه

توانایی، طاقت.
جرأت، دلی
مجال، فرصت.

جمله سازی با یارایی

💡 کوش تا خلق را به کار آیی تا به خُلقت جهان بیارایی

💡 تو را فتاده غم جان کوهکن ورنه به کاوش مژه ای، بیستون بیارایی

💡 ز رشک تا نشناسد تو را کسی، هر دم جمال خود به لباس دگر بیارایی

💡 جهان به طره عنبرفشان بیارایی به عقد سلسله صد دودمان بیارایی

💡 بار تو کوه را در آن یارا نیست کرده ست رقم بنام بی یارایی

💡 سحرگاهان که چون خورشید از منزل برون آیی به رخسار جهان‌افروز عالم را بیارایی

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
انسجام یعنی چه؟
انسجام یعنی چه؟
اوشاخ یعنی چه؟
اوشاخ یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز