کرخانه

لغت نامه دهخدا

کرخانه. [ ک َ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) مخفف کارخانه. ( آنندراج ). کارخانه. کارگاه. ج، کَراخین. ( از دزی ج 2 ص 454 ). رجوع به دزی شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - جایی که در آن پیشهور و صنعتگر بکار خود پردازد دکان ۲ - محلی که عدهای کارگر برای تهی. شیئی کار کنند چه بوسیل. ماشین و چه بدون آن دستگاه کار گاه: [ عالیجاه ناظر بیوتات ریش سفید و صاحب اختیار کل سی و سه کارخان. بیوتات معموره و ریش سفیر صاحبجمعان است ]. ( تذکره الملوک ) ۳ - مجموع اسباب و اجزای یک دستگاه ماشین: کارخان. ساعت. ۴ - آشپز خان. بزرگ مطبخ عظیم. ۵ - خانهای که در آن ببنایی اشتغال دارند ۶ - جای پر نقش و نگار نگار خانه نگارستان کار خان. چین. ۷ - جهان گیتی دنیا ( غالبا [ این کار خانه ] گویند ): [ نه من سبو کش این دیر رند سوزم و بس بسا سرا که در این کار خانه سنگ و سبوست ]. ( حافظ ) ۸ - قور خانه جبه خانه جمع: کار خانه ها کار خانجات یا کار خان. چین. ۳ یا کار خان. فلک. ۱ - دنیا جهان. ۲ - آسمان.

جمله سازی با کرخانه

یک حمله دیگر به شکرخانه درآییم کز مصر چنین قند به خروار درآمد
به شکرخانه او رفته به سر لب شکران مانده اندر عجبش خیره همه بوالعجبان
کسی کو در شکرخانه شکر نوشد به پیمانه بدین سرکای نه ساله نداند کرد خرسندی
روز و شب خدمت تو بی‌سر و بی‌پا چه خوشست در شکرخانه تو مرغ شکرخا چه خوشست
به برهنه شده عشق قبایی بدهند وز شکرخانه آن دوست نوایی برسد
مهر برگیرم ز قفل و در شکرخانه روم تا ز شاخی زان شکر این قندها را بشکنم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
شکوه یعنی چه؟
شکوه یعنی چه؟
رویت یعنی چه؟
رویت یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز