ژنگ

لغت نامه دهخدا

ژنگ. [ ژَ ] ( اِخ ) کتاب مانی نقاش و آن مشتمل بوده بر تصویرات و نقشهائی که اختراع اوست. ( برهان ). ارژنگ. کتاب منسوب به مانی و ظاهراً ژنگ مخفف این کلمه باشد:
آن صحن چمن که از دم دی
گفتی دم گرگ یا پلنگ است
اکنون ز بهار مانوی طبع
پر نقش و نگار همچو ژنگ است.( منسوب به رودکی از جهانگیری ). || ( اِ ) چین و شکنجی که بر روی و اندام مردم پدید آید از پیری. ( برهان ). آژنگ. و ظاهراً ژنگ بدین معنی مخفف این کلمه است. || قطره باران. ( جهانگیری ) ( برهان ). و به این معنی در بعض فرهنگهابا اول مکسور و یاء معروف مرقوم است. || صاحب آنندراج گوید: بمعنی جلاجل نیز هست لیکن در نسخه لسان الشعرا که نزد کاتب است نیست اما زنگ با زای تازی بمعنی جلاجل آمده است:
سواران و پیلان بدر بر بپای
خروشیدن ژنگ و هندی درای.فردوسی. || زنگ. زنگار. زنگی که در فلزات بر اثر رطوبت و غیره پیدا شود. رجوع به ژنگار شود:
به می بر پراکند مشک و گلاب
شد آن طشت بی ژنگ چون آفتاب.فردوسی.مدارید کردار او بس شگفت
که روشن دلش ژنگ آهن گرفت.فردوسی.

فرهنگ معین

(ژَ ) (اِ. ) مخفف آژنگ، چین و چروک روی پوست بدن.

فرهنگ عمید

= زنگ۳
۱. چین و چروک.
۲. چین و چروکی که به سبب پیری در پوست بدن پدید می آید.

فرهنگ فارسی

( اسم ) چین و شکنجی که بر روی اندام پدید آید آژنگ.

فرهنگ اسم ها

اسم: ژنگ (پسر) (فارسی)
معنی: ارژنگ

ویکی واژه

مخفف آژنگ، چین و چروک روی پوست بدن.

جمله سازی با ژنگ

چو آمد دلاور به آوردگاه شه ارژنگ دیدش ز قلب سپاه
گشته بر روی تو واله ارژنگ مانده از نقش تو حیران مانی
چنان تمثالها بنمایی از سنگ که باشد غیرت مانی و ارژنگ
آنکه نمود است وصف ذات جمیلش غیرت ارژنگ کارگاه ادب را
از ایدر برو تازیان با سپاه بیاری به نزدیک ارژنگ شاه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
از یک سوراخ دو بار گزیده نمی‌شه
از یک سوراخ دو بار گزیده نمی‌شه
گوت
گوت
توحید گوی
توحید گوی
سلیم
سلیم