پژمان

پژمان

پژمان در زبان فارسی دارای معانی مختلفی است که به طور کلی به احساسات منفی و غم‌انگیز اشاره دارد.

اندوهگین: غمگین و ناراحت.
افسرده: بی‌انگیزه و ناامید.
پژمرده: بی‌حالت و خسته.
ملول: کسل و دلزده.
دلتنگ: احساس فقدان و تنهایی.
پشیمان: نادم و پشیمان از گذشته.
ناامید: بی‌امید و ناامید از آینده.
مخمور: مست یا تحت تأثیر مواد.
متوحش: ترسیده و وحشت‌زده.
متنفر: بیزار و دارای احساس نفرت.

این معانی نشان‌دهنده حالات مختلف روحی و عاطفی هستند که می‌توانند در شرایط مختلف به کار روند.

لغت نامه دهخدا

پژمان. [ پ َ / پ ُ / پ ِ ] ( ص ) مرکب از پژم که بمعنی کوه است و الف و نون نسبت.( بهار عجم از غیاث اللغات ). و این دعوی بر اساسی نیست. پژمرده. افسرده. غمناک. غمنده. غمگین. مغموم. ازغم فروپژمرده. اندوهگین. اندوهگن. اندوهناک. بی رونق. دژم. اَسی. ( نصاب الصبیان ). آس. اسیان

فرهنگ معین

(پِ ) [ په. ] (ص. ) ۱ - افسرده، اندوهگین. ۲ - پشیمان. ۳ - ناامید.

فرهنگ عمید

۱. اندوهگین، افسرده، پژمرده، ملول، دل تنگ.
۲. پشیمان.

فرهنگ فارسی

اندوهگین، افسرده، پژمرده، ملول، دلتنگ، پشیمان
( صفت ) ۱- افسرده غمناک اندوهگین. ۲- پشیمان ۳- نا امید. ۴- مخمور. ۵- متوحش. ۶- متنفر.

فرهنگ اسم ها

اسم: پژمان (پسر) (فارسی) (تلفظ: pežmān) (فارسی: پِژمان) (انگلیسی: pezhman)
معنی: غمگین، دل تنگ، نا امید، افسرده، پشیمان، متنفر، متوحش، ( اَعلام ) پژمان [حسین پژمان بختیاری] ادیب و شاعر معاصر

ویکی واژه

افسرده، اندوهگین.
پشیمان.
ناامید.

جملاتی از کلمه پژمان

چنان بیدار کردم اهل عالم را ازین گلبانگ که ناید خوابشان تا حشر از اندوه و پژمانی
یکی چون زر همی شادی فزاید طبع پژمان را یکی چون می همی رامش نماید جان غمگین را
ملک حیران که این داور زند آیا کدامین در دول پژمان که این لشکر چمد آیا کدامین سو
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم