ولیعهد

ولیعهد به عنوان شخصی شناخته می‌شود که به منظور جانشینی پادشاه یا حاکم در آینده تعیین شده است و در اکثر مواقع این مقام به فرزند ارشد پادشاه تعلق دارد. این عنوان نه تنها بار معنایی خاصی دارد، بلکه نشان‌دهنده یک سلسله مراتب و نظام سیاسی در یک کشور است. معمولاً در طول دوران کودکی و نوجوانی خود تحت آموزش‌های ویژه‌ای قرار می‌گیرد تا برای پذیرش مسئولیت‌های سنگین و چالش‌های پادشاهی آماده شود. این آموزش‌ها شامل مباحث سیاسی، نظامی، فرهنگی و اجتماعی می‌شود و هدف از آن پرورش فردی است که بتواند در زمان مناسب، به عنوان پادشاه بر تخت سلطنت بنشیند و کشور را در جهت توسعه و پیشرفت هدایت کند. علاوه بر این، ولیعهد به عنوان نماینده پادشاه در برخی از مراسم‌ها و رویدادهای رسمی عمل می‌کند و این امر به او فرصت می‌دهد تا با مردم و مسائل کشور آشنا شود و تجربه کسب کند. در بسیاری از فرهنگ‌ها، ولیعهد نه تنها بار مسئولیت را بر دوش دارد، بلکه باید به عنوان نماد اتحاد و ثبات کشور نیز شناخته شود. به این ترتیب، ولیعهد نقش بسیار مهمی در آینده سیاسی و اجتماعی یک سرزمین ایفا می‌کند و می‌تواند تأثیر قابل توجهی بر روند تاریخ آن کشور داشته باشد.

لغت نامه دهخدا

ولی عهد. [ وَ لی ی ِ ع َ ] ( اِخ ) ولی العهد. لقب حضرت شیث پیغمبر علیه السلام. ( مهذب الاسماء ).
ولی عهد. [ وَ لی ی ِ ع َ / وَ ع َ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) ولیعهد. متصرف و حاکم وقت. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). نگهبان عهد. || ولیعهد. کسی که پادشاه او را به جانشینی خود معین کرده است. کسی که شاه او را جانشین خود گرداند پس از مرگ خود. وارث پادشاهی. ( از اقرب الموارد ). کسی که پادشاه او را به اراده و رضا بر جای خویش نشاند و مختار سلطنت گرداند. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ):
بر آن انجمن نامه برخواندند
ولی عهد را شاد بنشاندند.فردوسی.ای به مردی و کف راد ولی عهد علی
وی به انصاف و دل پاک ولی عهد عمر.فرخی.ملک عالم تاج عرب و فخرعجم
سید شاهان مسعود ولی عهد پدر.فرخی.حکمش ولی عهد قدر پیکانْش سلطان ظفر
تیرش ز طغرای هنر فرمان نو پرداخته.خاقانی.نیست اندر گوهر آدم خواص مردمی
بر ولیعهدان شیطان حرف کرّمنا مخوان.خاقانی.بر کوهه عرش مهد او باد
اقبال ولی عهد اوباد.خاقانی ( از آنندراج ).محمد که سلطان این مهد بود
ز چندین خلیفه ولی عهد بود.نظامی.سرش بوسید و شفْقت بیش کردش
ولیعهد سپاه خویش کردش.نظامی.هر روز مرتبتش بیش کرد تا ولیعهد خویش کرد. ( گلستان ). || توسعاً، در تداول، پسر ارشد شخص.

فرهنگ معین

(وَ عَ ) [ ازع. ] (ص مر. اِمر. ) ۱ - کسی که پادشاه او را به جانشینی خود معین کرده. ۲ - پسر ارشد شخص.

فرهنگ عمید

۱. (سیاسی ) کسی که پادشاه او را به جانشینی خود تعیین می کند، وارث سلطنت.
۲. [قدیمی] حاکم وقت.

جمله سازی با ولیعهد

هنر شه ز ولیعهد پدید است آری هنر تیغ پدیدار بود از جوهر
محمد که سلطان این مهد بود ز چندین خلیفه ولیعهد بود
الا یا ولیعهد دارای دوران الا یا دو بازوی شاه مظفر