نسیج وحده

لغت نامه دهخدا

نسیج وحده. [ ن َ ج ِ وَ دِه ْ ] ( ع ص مرکب ) بی همتا. بی نظیر. بی کفو. واحد عصره. قریع قومه. بی نظیر در علم و جز آن. بی قرین. تک بافت. یگانه روزگار. که قالب نقش او را یک بار به کار برده و سپس شکسته و تباه کرده باشند. ( یادداشت مؤلف ):
چراغ گوهر قاضی محمد
نسیج وحده عالم بوالمظفر.فرخی.

فرهنگ معین

(نَ س وَ دَ ) [ ع. ] (ص مر. ) یکتا، بی همتا، بی مانند.

فرهنگ فارسی

۱- بافته بی نظیر. ۲- مرد یگانه: هر یکی از اینها که بر شمردم در صناعت خویش نسیج وحده بودند و وحید وقت..... نسیج وحده که نوحله میدهد هر روز ز کارگاه سخن بارگاه سلطان را. ( معزی در مدح مسعود سعد ) توضیح ( بفتح اول ) مصدر است و در مورد مدح و ذم به ( ه ) اضافه شود.
بی همتا ٠ بی نظیر ٠ بی کفو ٠ واحد عصره ٠ قریع قومه ٠ بی نظیر در علم و جز آن بی قرین ٠ تک بافت ٠ یگان. روزگار که قالب نقش او را یک بار بکار برده و سپس شکسته و تباه کرده باشند ٠

ویکی واژه

یکتا، بی همتا، بی مانند.

جمله سازی با نسیج وحده

💡 چراغ گوهر قاضی محمد نسیج وحده عالم بوالمظفر

💡 نسیج وحده طرازی که گر فروشندش زبهر حوران، رضوان کند خریداری

💡 نسیج وحده که نو حُلّه‌ای دهد هر روز زکارگاه سخن بارگاه سلطان را