ملتوی

لغت نامه دهخدا

ملتوی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) پیچیده و پیچ درپیچ شونده. ( غیاث ) ( آنندراج ). تافته و دوتاه شده و خمیده و کج و پیچیده و پیچ درپیچ. ( ناظم الاطباء ). به هم پیچیده. در هم پیچیده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): و کوکا ایلکای با لشکرهایی همه پیچ و کین از راههایی که چون عهد بدگوهران تُند و تاب بود و ملتوی. ( جهانگشای جوینی ج 3 صص 120 - 121 ).
جمله گفتند ای شغالک حال چیست
که ترا در سر نشاطی ملتوی است.مولوی.ذکر استثنا و جزم ملتوی
گفته شد در ابتدای مثنوی.مولوی.|| برخودپیچیده. ( ناظم الاطباء ). || نوعی از حرکت نبض که همچون ریسمان پیچیده محسوس شود. ( غیاث ) ( آنندراج ). || روی گردانیده. ( ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح صرف ) بر لفیف مفروق اطلاق شود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || سست و کاهل در کار. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به التواء شود.

فرهنگ معین

(مُ تَ ) [ ع. ] (اِفا. ) ۱ - به خود پیچیده، پیچ در پیچ شونده. ۲ - نوعی از حرکت نبض که مانند ریسمان پیچیده محسوس شود.

فرهنگ عمید

به خود پیچیده، پیچ خورده، پیچ درپیچ.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - بخود پیچنده پیچ در پیچ شونده. ۲ - نوعی از حرکت نبض که مانند ریسمان پیچیده محسوس شود.

جمله سازی با ملتوی

💡 جمله گفتند ای شغالک حال چیست که ترا در سر نشاطی ملتویست

💡 حساد را حسام تو پی کرد و پست کرد اقدام با تعدی و اعناق ملتوی

💡 تا همی خوبان به خوبی دل برند از عاشقان گه به قد مستوی و گه به زلف ملتوی

قمبل یعنی چه؟
قمبل یعنی چه؟
گاییدن یعنی چه؟
گاییدن یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز