لغت نامه دهخدا
ماکر. [ ک ِ ] ( ع ص ) فریبنده و بدسگال. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). اسم فاعل است از مکر. خدعه کننده. ج، ماکرون، مَکَرَة. ( از اقرب الموارد ). فریبنده و مکرکننده و بدسگال و خدعه کننده. ج، ماکرون. ( ناظم الاطباء ). صاحب مکر. حیله گر. چاره گر. ج، ماکرین، ماکرون. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ):
چون وزیر ماکر بداعتقاد
دین عیسی را بدل کرد از فساد.( مثنوی ).زین سبب بد کاهل محنت شاکرند
اهل نعمت طاغیند و ماکرند.( مثنوی ).|| ستور مویز بار کرده یا کاروان شتر که غله کشانند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). خر مویز بار کرده. ( از اقرب الموارد ).
ماکر. [ ک ِ ] ( اِ ) به معنی پس فردا باشد که برادر کوچک فردا است. ( برهان ) ( آنندراج ). پس فردا و روز پس از فردا. ( ناظم الاطباء ). هزوارش، مگر، ماگر، پهلوی، پس فرتاک ( پس فردا ). ( حاشیه برهان چ معین ). || روز پس از روز آینده. ( ناظم الاطباء ).