لحظه

لحظه

لحظه در زبان فارسی به معنای یک واحد زمانی بسیار کوتاه است.

این واژه به یک نقطه خاص در زمان اشاره دارد که می‌تواند به معنای گذراندن یک تجربه یا احساس در آن زمان خاص باشد. مثلاً لحظه‌ای شاد یا غم‌انگیز.

در هنر، لحظه می‌تواند به معنای توقف زمان برای تجربه‌ای خاص یا زیبایی یک لحظه خاص باشد. مانند عکاسی از یک لحظه زیبا.

لغت نامه دهخدا

( لحظة ) لحظة. [ ل َ ظَ ] ( ع اِ ) لحظه. یکبار نگاه کردن به گوشه چشم. || یک چشم بهم زدن. چشم زد. طرفه. دَم. آن

فرهنگ معین

(لَ ظَ یا ظِ ) [ ع. لحظة ] (اِ. ) ۱ - یک چشم به هم زدن. ۲ - یک دم. ج. لحظات.

فرهنگ عمید

یک چشم به هم زدن، یک دم.

فرهنگ فارسی

یکبارنگریستن باگوشه چشم، یک چشم بهم زدن، یکدم
۱- ( مصدر ) بگوش. چشم یک بار نگریستن. ۲- ( اسم ) یک چشم زدن دم آن جمع: لحظات: آدمی از آن روز که در رحم مصور گردد تا آخر عمر یک لحظه از آفت نرهد. یا لحظه به لحظه. دقیقه بدقیقه: حال او لحظه بلحظه آن به آن و خیم ترمیشد. یا لحظه تا لحظه. دقیقه بدقیقه زمان تا زمان: هر زمان آن خروش می افزود لحظه تا لحظه بیشتر می بود. ( هفت پیکر نظامی. ارمغان ۲۴۳ ) یا لحظه لحظه. دقیقه بدقیقه زمان زمان: و لحظه لحظه محبت اهل آن در درون دل وجان بنیاد می نهاد.
جاییست شیرناک بتهامه و منه یقال: اسد لحظه کما یقال اسد الشری.

فرهنگ اسم ها

اسم: لحظه (دختر) (فارسی) (تلفظ: lahze) (فارسی: لَحظه) (انگلیسی: lahzeh)
معنی: یک چشم به هم زدن

جملاتی از کلمه لحظه

جوابش داد جان آن لحظه کایدل ترا مقصود خواهد بود حاصل
هر چند فراخ آمد صحرای جهان بر من هر لحظه به تنگ آیم زان تنگ دهان تو
درون جان تو دیدار بنمود مرا این لحظه کل اسرار بنمود
ز حال زار من خسته اش نیاید یاد کدام دل که هم آن لحظه خوی یار گرفت
که میداند که این اسرارها چیست که دل هر لحظه خون برجای بگریست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم