فهم

این واژه به معنای درک و دانستن است. این واژه به طور کلی به توانایی انسان در دریافت اطلاعات و معانی اشاره دارد. فهم از لحاظ لغوی به معنای دانستن و در دل دریافتن است. در زبان فارسی، این کلمه به صورت‌های مختلفی مانند فهامه و فهامیة نیز به کار می‌رود. به عنوان یک قوه ادراکی تعریف می‌شود که به فرد امکان می‌دهد مفاهیم و معانی را درک کند. در این راستا، افهام جمع این کلمه می‌باشد که به توانایی‌های مختلف درک و دریافت اشاره دارد. این واژه به معنای توانایی درک و علم نیز در نظر گرفته می‌شود و به نوعی می‌تواند به سرعت فهم نیز مرتبط باشد. در واقع، فردی که سریعاً می‌تواند اطلاعات را پردازش کند، از قدرت درک بالایی برخوردار است. در این زمینه، مفهوم مشورت و گفتگو نیز مطرح است؛ زیرا فهمیدن و درک کردن نیازمند تبادل نظر و همکاری با دیگران است. این فرآیند می‌تواند به غنای اطلاعات و افزایش سطح دانش افراد کمک کند. به طور کلی، فهمیدن نه تنها به دانستن اطلاعات، بلکه به توانایی تحلیل و درک عمیق‌تر مفهوم‌ها نیز مربوط می‌شود.

لغت نامه دهخدا

فهم. [ ف َ ] ( ع مص ) دانستن و به دل دریافتن. ( منتهی الارب ). فهامه. فهامیة. ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) دریافت. || قوه دریافت. قوه اندریافت. ج، افهام. ( فرهنگ فارسی معین ). تصور شی از لفظ مخاطب. ( اقرب الموارد ):
هرگز نرسد فهم تو در این خط
هرچند در او بنگری به سودا.ناصرخسرو.مقدار دانش و فهم خویش معلوم ِ رای پادشاه گردانند. ( کلیله و دمنه ). نفاذ کارها با اهل بصر وفهم تواند بود. ( کلیله و دمنه ). بر مردمان واجبست که در کسب علم کوشند و فهم در آن معتبر دارند. ( کلیله و دمنه ). و بحقیقت بباید دانست که فایده در فهم است نه در حفظ. ( کلیله و دمنه ).
غیر فهم و جان که در گاو و خر است
آدمی را عقل و جان دیگر است.مولوی.کس ز کوه و سنگ عقل و دل نجَست
فهم و ضبط نکته ای مشکل نبست.مولوی.فهم و فراست و عقل و کیاستی زایدالوصف داشت. ( گلستان ).
سعدی از آنجا که فهم اوست سخن گفت
ورنه کمال تو وهم کی رسد آنجا؟سعدی.کیت فهم بودی نشیب و فراز
گر این در نکردی به روی تو باز.سعدی.- ادافهم؛ آنکه معنی حرکات و اطوار و رفتار را دریابد:
هرچه در خاطر عاشق گذرد میدانی
خوش ادافهم و ادایاب و ادادان شده ای.صائب.- تیزفهم؛ آنکه زود و تند دریابد. فهیم.
- زودفهم؛ تیزفهم. فهیم.
- سخن فهم؛ سخن شناس. که معنی سخن را نیک دریابد:
صائب اگر به یار سخن فهم میرسید
میشد جهان پر از غزل عاشقانه اش.صائب.- نافهم؛ آنکه نمی فهمد. مقابل فهیم. رجوع به نافهم شود.
- نفهم؛ نافهم. رجوع به نافهم شود.
ترکیب های دیگر:
- فهماندن. فهمانده. فهماننده. فهمانیدن. فهم داشتن. فهم کردن. فهمی. فهمیدن. فهمیده. رجوع به هر یک از این کلمات شود.
فهم. [ ف َ هَِ ] ( ع ص ) مرد زودفهم و دانا. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(فَ هْ ) [ ع. ] (مص م. ) ۱ - درک کردن، دریافتن. ۲ - (اِمص. ) درک، دریافت. ۳ - (اِ. ) نیروی فهم و ادراک. جِ افهام.

فرهنگ عمید

۱. دریافتن، درک کردن، دانستن.
۲. (اسم ) علم، دانش.
۳. (اسم ) قوۀ ادراک چیزی.
۴. (بن مضارعِ فهمیدن ) = فهمیدن
= فهمیده

فرهنگ فارسی

دریافتن، درک کردن، دانستن، ونیزبه معنی علم ودانش وقوه ادراک چیزی
( مصدر ) درک کردن دریافتن ۲ - ( اسم ) درک دریافت ۳ - ( اسم ) قوه دریافت قوت اندر یافت جمع: افهام. یا سرعت فهم. آنست که نفس را حرکت از ملزومات بلوازم ملکه شده باشد تا در آن بفضل مکثی محتاج نشود و وسط بود میان سرعت تخیل که بر سبیل اختطاف افتد بی احکام فهم و ابطائی که از تاخیر تفهم ملکه شود یا گرد آوردن فهم. مشورت کردن با هم: جمله گفتندش که جانبازی کنیم فهم گرد آیم و انبازی کنیم.
مرد زود فهم و دانا

دانشنامه آزاد فارسی

در اصطلاح منطق، آمادگی ذهن آموزنده، در دریافت آنچه ازسوی آموزاننده بدو عرضه می شود. فرق فهم با فکر آن است که صاحب فکر، خود، حدّ وسط را درمی یابد، امّا صاحب فهم گزارش حدّ وسطی را که دیگری دریافته است می شنود و یاد می گیرد. در جریان تدریس مسائل علمی، دانش آموزان و دانشجویان غالباً به فهم مسائل دست می یابند و استاد و معلم از طریق فکر، به کشف حد وسط توفیق می یابد و دریافت خود را تعلیم می دهد.

ویکی واژه

درک کردن، دریافتن.
درک، دریافت.
نیروی فهم و ادراک. جِ افهام.

جمله سازی با فهم

گر کسی را فهم این حاصل شود دیر نبود کو درین واصل شود
از درت کی به در غیر رود هرکه کند فهم لذات جنان درک عقوبات درک
علم و فهمت حجاب آن دریاست دانش آن ز راه محو و فناست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال امروز فال امروز فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال حافظ فال حافظ