فروتر

لغت نامه دهخدا

فروتر. [ ف ُ ت َ ] ( ق مرکب ) مقابل فراتر و برتر. پائین تر. پست تر:
فروتر زکیوان ترا اورمزد
به رخشانی لاله اندر فرزد.بوشکور.برتر مشو از حد و نه فروتر
هشدار، مقصر مباش و غالی.ناصرخسرو.- فروتر نشستن؛ فروتر آمدن. رجوع به این مدخل ها در ردیف شود.
|| ( ص تفضیلی ) کوتاهتر و کوچکتر:
به یک سوزن این زآن فروتر نبود
همان تیر زین تیر برتر نبود.فردوسی.کمتر ادبش حکم و فروتر هنرش جود.منوچهری. || زیردست.فرمانگزار:
هر فروتر به بزرگی است عزیز
هر پیمبر به خدا محترم است.خاقانی.

فرهنگ معین

(فُ تَ ) (ص تف. ) پایین تر. مق بالاتر.

فرهنگ عمید

۱. پایین تر.
۲. پست تر: دعوی مکن که برترم از دیگران به علم / چون کبر کردی، از همه دونان فروتری (سعدی۲: ۶۷۸ ).
۳. (قید ) به سوی پایین.

فرهنگ فارسی

پایین تر، پست تر
( صفت ) پایین تر مقابل بالاتر.

ویکی واژه

پایین

جمله سازی با فروتر

جلال دولت و دین یونس ایکه جاه تر است مقام برتر کیوان فروترین پایه
در وی که هیچ دیده ندیدست ناپسند آخر چرا فرشته ز شیطان فروتر است
از آنکه چرخ نهم برترین مقام وی است که چاکران تو را شد فروترین خرگاه
سپهر قالب معراج و همتش به بسود شمرد خویشتن از وی فروترین مایه
مالک ملک باستان بارگهش در آسمان بام ورا ز نردبان چرخ فروترین پله
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
یوخ یعنی چه؟
یوخ یعنی چه؟
خوار یعنی چه؟
خوار یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز