عیادت

لغت نامه دهخدا

عیادت. [ دَ ] ( ع اِمص ) عیادة.بیمارپرسی. ( غیاث اللغات ). بیمارپرسی و رفتن به احوال پرسی بیمار. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به عیادة شود: تو که بونصری به بهانه عیادت نزدیک خواجه بزرگ رو. ( تاریخ بیهقی ص 368 ). عبدوس را بر اثر توفرستیم تا عیادت ما برساند. ( تاریخ بیهقی ص 368 ).
مگر شبی زبرای عیادت دل تو
قدم نهد صفت ینزل اللَّه از بالا.خاقانی.شنیدمت که نظر میکنی به حال ضعیفان
تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عیادت.سعدی.اصحاب را چو واقعه ما خبر کنند
هر دم کسی به رسم عیادت دوان شود.سعدی.به انتظار عیادت که دوست می آید
خوشست بر دل رنجور عشق بیماری.سعدی.
عیادة. [ دَ ] ( ع مص ) بیمارپرسی نمودن. ( منتهی الارب ). بیمار پرسیدن. ( دهار ). به دیدار بیمار رفتن. ( از اقرب الموارد ). عیادت. عَود. عیاد. عُوداة. رجوع به عیادت و عَوْد و عیاد و عوادة شود.

فرهنگ معین

(عِ یا عَ دَ ) [ ع. عیادة ] ۱ - (مص ل. ) به احوال پرسی بیمار رفتن. ۲ - (اِمص. ) ملاقات و احوال پرسی.

فرهنگ عمید

به دیدن بیمار رفتن، به احوال پرسی مریض رفتن.

فرهنگ فارسی

به دیدن بیماررفتن، به احوال پرسی مریض رفتن
۱ - ( مصدر ) بپرسش احوال بیمار رفتن ۲ - ( اسم ) بیمار پرسی.

ویکی واژه

عیادة
به احوال پرسی بیمار رفتن.
ملاقات و احوال پرسی.

جمله سازی با عیادت

آن زمان کاقدام فرخ در عیادت رنجه کرد بکر دولت را ندا کردم مجیبش یافتم
آرسن دیگر فقط یک داروساز یا یک داروخانه‌دار نبود، او امین مردم شده بود به عیادت بیماران می‌رفت، در دادگستری ضمانت می‌کرد، و در این راستا مردم نیکوکار نزد او پول، طلا و مواد غذایی می‌سپردند تا بدست فقرا برساند.
اسرائیل همچنین به‌طور گسترده از سازمان تروریستی جبهه النصره که شاخه‌ای از القاعده در سوریه است حمایت می‌کند. این حمایت به قدری علنی است که بعضاً برخی مقامات این رژیم همچون افراییم هالوی از مقامات سابق موساد به عیادت رهبران بستری شده جبهة النصره در بیمارستان‌های ارتش اسرائیل رفتند.
سخت بیمارم و غیر از تو هوس نیست مرا به عیادت به سرآ تا به سر آید هوسم
قیس بن سعدبن عباده بیمار شد، دوستان بعیادت دیر شدند، پرسید که سبب چیست ناآمدن ایشان گفتند شرم همی دارند از تو که ترا وام است برایشان مالی گفت کم و کاست بادا مالی که از دیدار دوستان و برادران باز دارد منادی فرمود که هر که ما را مالی بسیار بر وی است از جهت من بِحِل است، شبانگاه چندان مردم گرد آمدند بعیادت، خواستند که در سرای بشکنند از زحمت.
گفتم عیادتی که سبک گشته گام روح گفتا تحملی که گران است گام ناز