صنعتی

صنعتی

واژه «صنعتی» صفتی است که از ریشه «صنعت» گرفته شده و به هر چیزی مربوط به تولید، فناوری، و فعالیت‌های کارخانه‌ای یا ماشینی گفته می‌شود. وقتی می‌گوییم «کالاهای صنعتی» یا «منطقه صنعتی»، منظور ما محصولاتی یا مکان‌هایی است که در آن‌ها فرایند تولید به‌صورت سازمان‌یافته، با استفاده از ماشین‌آلات، ابزارهای فنی و نیروی انسانی ماهر انجام می‌شود. در واقع، این واژه نقطه مقابل «دستی» یا «سنتی» است و بیانگر مرحله‌ای پیشرفته‌تر از تولید و سازمان کار محسوب می‌شود.

در مفهوم گسترده‌تر، صنعتی بودن تنها به معنای داشتن کارخانه یا تولید کالا نیست، بلکه به نوعی روش و نگرش در تولید و مدیریت منابع اشاره دارد. جامعه‌ای با ساختار تولیدی مدرن، اقتصادی بر پایه تولید انبوه، فناوری‌های نو، تقسیم کار و بهره‌وری بالا دارد. در چنین جوامعی، نیروی کار تخصصی‌تر می‌شود و ماشین‌ها بخش مهمی از فعالیت‌های فیزیکی را بر عهده می‌گیرند. نتیجه این روند، افزایش سرعت تولید، کاهش هزینه‌ها و رشد اقتصادی است که معمولاً با گسترش شهرنشینی و بهبود زیرساخت‌ها همراه می‌باشد.

در بعد فرهنگی و اجتماعی نیز این مفهوم پیامدهای گسترده‌ای دارد. دگرگونی صنعت در جوامع باعث تغییر در شیوه زندگی مردم، الگوهای مصرف، روابط کاری و حتی ارزش‌های اجتماعی می‌شود. برای نمونه، با ظهور صنایع، مشاغل کشاورزی سنتی کاهش یافته و افراد بیشتری در بخش‌های تولیدی و خدماتی مشغول به کار می‌شوند.

لغت نامه دهخدا

صنعتی. [ ص َ ع َ ] ( ص نسبی ) منسوب به صنعت. صنعتگر. صانع. ج، صنعتیان: و هرچه صنعتیان بودند دست از صنعت بداشتندی و هرچه مؤمن بودندی جان پروردندی [ از آواز داود ]. ( قصص الانبیاء چ سنگی تهران 1322 ص 150 ).
صنعتی. [ ص َ ع َ ] ( اِخ ) صادقی کتابدار در مجمعالخواص نویسد: صنعتی در مشهد مقدس اقامت میکرد و بصنعت قالب تراشی شهرت دارد. شخصی از خود گذشته و فداکار است و طبع شعرش هم بد نیست. از اوست:
ربوده صبرم از دل دلبری در آن رعنائی
که لعل او نمکدانی بود بر خوان رعنائی.( مجمعالخواص ص 293 ).

فرهنگ عمید

۱. مربوط به صنعت: ماشین آلات صنعتی.
۲. همراه با صنعت: زندگی صنعتی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به صنعت: امور صنعتی ۲ - دارای صنایع مختلف مقابل فلاحتی کشاورزی: کشور مصنوعی ناحیه صنعتی.

ویکی واژه

industriale

جمله سازی با صنعتی

نسبت عملکرد = سرعت تولید قطعات تولید شده توسط دستگاه تقسیم بر سرعت مورد انتظار واحد صنعتی از دستگاه برای تولید.

دست می‌کوفت نیز می‌لافید کاین چنین صنعتی کسی ناورد
خورشید کیمیایی گر خاک زر کند با صنعتی چنین عرض اوست جوهرش
چنین صنعتی کس نبرده به کار به جز صانع دست صنعت‌نگار
ز صانع به هر صنعتی پی ببر به تاک و عنب هم پی از می ببر
گر همی خواهی بدانی حرفتی یا که استادی شوی در صنعتی
زخمها داشتم از جوهر آیینهٔ راز صنعتی کرد تحیر که رفو گردیدم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
طعمه
طعمه
بی درنگ
بی درنگ
گولاخ
گولاخ
حق الزحمه
حق الزحمه