سفر کردن

سفر، به معنای جابه‌جایی از یک نقطه جغرافیایی به نقطه‌ای دیگر، تجربه‌ای غنی و چندوجهی است که با اهداف و انگیزه‌های گوناگون صورت می‌پذیرد. این کوچ از بستر زندگی روزمره، چه با شتاب پرندگان آهنین و چه با گام‌های استوار بر زمین، همواره با خود بار معناییِ تحول و دگرگونی را به همراه دارد. سفر، فراتر از یک جابه‌جایی صرف، سفری است درونی و بیرونی؛ دریچه‌ای است به سوی ناشناخته‌ها، فرصتی برای بازنگری در خویشتن و تجربه‌ی جهان پیرامون با نگاهی نو.

در تار و پود فرهنگ بشری، سفر همواره نقشی بنیادین ایفا کرده است. از کوچ‌های بزرگ تاریخی و سفرهای اکتشافی تا زیارت‌های معنوی و سفرهای علمی، هر یک به سهم خود، بر غنای دانش و تجربه‌ی انسان افزوده و مسیر تمدن را هموار ساخته‌اند. سفر، نمادی از جستجوگری، کنجکاوی و عطش سیری‌ناپذیر انسان برای کشف ناشناخته‌هاست. این کنش، انسان را از روزمرگی‌های مأنوس فاصله داده و او را در معرض تجربیات بدیع، فرهنگ‌های بیگانه و اندیشه‌های نو قرار می‌دهد که این خود، زمینه‌ساز رشد فردی و تعالی اجتماعی است.

امروزه، با پیشرفت فناوری و سهولت دسترسی به وسایل نقلیه نوین، سفر به امری دسترس‌پذیرتر بدل گشته است. اما جوهر سفر همچنان دست‌نخورده باقی مانده است؛ همچنان که بود، سفری است برای یافتن، آموختن و دگرگون شدن. چه برای تفریح و بازیابی روح و جان، چه برای پیگیری اهداف شغلی و توسعه‌ی کسب‌وکار، و یا حتی برای گردهمایی‌های خانوادگی و تحکیم پیوندهای عاطفی، سفر همواره مقوله‌ای ارزشمند و راه‌گشا بوده است. در این میان، نحوه‌ی سفر کردن نیز اهمیت بسزایی دارد؛ انتخاب وسیله‌ی نقلیه، برنامه‌ریزی مسیر و حتی نحوه‌ی تعامل با محیط و مردمان مقصد، همگی در کیفیت و عمق تجربه‌ی سفر نقش دارند.

لغت نامه دهخدا

سفر کردن. [ س َ ف َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) از مقر خود بمحل دیگر رفتن. مسافرت کردن. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ):
نوروز ازاین وطن سفری کرد چون ملک
آری سفر کنند ملوک بزرگوار.منوچهری.گفتم او را بگوی چون رستی
زین سفر کردن به رنج و به بیم.ناصرخسرو.بشر حافی گفت: ای قرایان سفر کنید تا پاک شوید که آب یک جای ماند بگردد. ( کیمیای سعادت ).
نه گیتی پس از جنبش آرام یافت
نه سعدی سفر کرد تا کام یافت.سعدی.چو ماکیان بدر خانه چند بینی جور
چرا سفر نکنی چون کبوتر طیار.سعدی.|| خالی کردن. ( برهان ). تمام کردن. ( برهان ).

ویکی واژه

سفر، مسافرت.

جمله سازی با سفر کردن

بلایی ز دوزخ سفر کردنست غم چیز و تیمار جان خوردنست
زنهار مرو با خود کان جا نرسی وز خود صعب است سفر کردن تا سهل نپنداری
تو بیرون بر از من مرا زآن که نیست سفر کردن از خویشتن کارِ من
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال کارت فال کارت فال تاروت فال تاروت