- چو شاه این سخن را سرآغاز کرد چنان گنج سربسته را باز کرد
- سخن کامداد از سرآغاز کرد در دانش از هر دری باز کرد
- به تاریخ عجم دانندهٔ راز چنین کرد این حکایت را سرآغاز
- سرآغاز کرد آنگهی راز خویش بزد سوز خویش اندران ساز خویش

سرآغاز
لغت نامه دهخدا
( سرآغاز ) سرآغاز. [ س َ ] ( اِ مرکب ) مقابل سرانجام. چیزی که به آن شروع چیزی واقع شود، و با لفظ کردن و زدن مستعمل است.
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی
