آب باز
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. غواص.
فرهنگ فارسی
سباح شناگر
ویکی واژه
جمله سازی با آب باز
گرچه رقت آن عارض چون آب باز از جوی چشم چشم آن دارم که آب رفته باز آید بجوی
دلم ز آینه رویان به سینه برگردید به حسرتی که سکندر ز آب باز آید
سپهر حمد و سعادات سعد دین احمد که خاک درگهش افزود آب بازارم
شاید به جوی رفته کند آب بازگشت چون شد تهی ز باده، مبین خوار شیشه را
اقیانوس منجمد شمالی مانند امروز بود و احتمالاً سطح آن را لایهٔ نازکی از یخ به همراه کوه یخی در بخشهایی از آن گرفته بود و در آن یخزایی روی میداد. این اقیانوس سراسر پوشیده از یخ نبود و در فصلهایی روی آب باز بودهاست.