آهن دل

لغت نامه دهخدا

( آهن دل ) آهن دل. [ هََ دِ ] ( ص مرکب ) آهنین دل. قسی. قاسی. سنگدل. || شجاع. شیردل:
مرد که آهن دل و روئین تن است
نی زرهش حاجت و نی جوشن است.امیرخسرو.

فرهنگ عمید

( آهن دل ) ۱. سنگدل، سخت دل، بی رحم.
۲. دلیر.

فرهنگ فارسی

( آهن دل ) ( صفت ) ۱ - آنکه دلی آهنین دارد سنگدل قسی مقابل نرم دل. ۲ - شجاع دلیر مقابل ترسو جبون.

ویکی واژه

آهن‌دل
(قدیم): بیرحم، سنگدل، سخت‌دل.
شجاع، دلاور، بی‌باک‌.

جمله سازی با آهن دل

به که نطق خویش از اهل زمان دارم دریغ نغمه داودی از آهن دلان دارم دریغ
دم جان بخش را تأثیر در آهن دلان نبود نسازد قرب روح الله روشن، چشم سوزن را
آینه آهن دلی باید که تا زخمش کشد زخم آیینه نباشد درخور آیینه دان
چرخِ آهن دل ز سوزِ دردمندان فارغ است نیست در مِجمَر سرایت آه و دودِ عود را
آهن دلان به آه ملایم نمی شوند چون قفل بسته را به نفس وا کند کسی؟
آهن دلش از ناله نشد نرم چه حاصل کز سینه من کوره حداد توان کرد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
چهارپایان
چهارپایان
محمد
محمد
با
با
دقت
دقت