اصفیاء

اصفیاء (یا صفیاء) به معنای برگزیدگان یا خالصان است و در زبان فارسی به افرادی اشاره دارد که از نظر روحانی یا اخلاقی در سطح بالایی قرار دارند.

این واژه به ویژه در متون دینی و عرفانی به کار می‌رود و به کسانی اطلاق می‌شود که به مقام‌های بالا در نزد خداوند رسیده‌اند و از نظر روحانی و اخلاقی برتر از دیگران محسوب می‌شوند.

در فرهنگ اسلامی، اصفیاء به پیامبران، اولیا، و صلحا اشاره دارد که به دلیل تقوا، علم، و دیانت خود مورد احترام و محبت قرار می‌گیرند.

این واژه همچنین در عرفان اسلامی به افرادی اشاره دارد که به مقام‌های عالی معرفت و شناخت خداوند دست یافته‌اند.

لغت نامه دهخدا

اصفیاء. [ اَ] ( ع ص، اِ ) ج ِ صَفی. ( اقرب الموارد ) ( غیاث ) ( آنندراج ). برگزیدگان. ( از منتخب ) ( غیاث ) ( آنندراج ). دوستان گزیده. دوستان خالص. خالصان. اولیا

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع. ] (اِ. ) جِ صفی، پاکان، برگزیدگان.

ویکی واژه

جِ صفی؛ پاکان، برگزیدگان.

جملاتی از کلمه اصفیاء

جعفر خلدی حکایت کند که شاه طریقت جنید قدّس اللَّه روحه با جماعتی فقرا قصد زیارت طور سینا کرد چون بدامن کوه رسید هاتفی از آن گوشه آواز داد که اصعد یا جنید فانّ هذا المکان مقام الانبیاء و المرسلین و مقام الاولیاء و الاصفیاء بر خرام ای جنید برین مقام پیغمبران و قدمگاه صدّیقان و دوستان گفتا بر سر کوه شدیم و جنید چون قدمگاه موسی دید بشورید و در وجد آمد.

آن عمده اولیاء آن زبدهٔ اصفیاء آن مقبول بامانت آن مخصوص به کرامت آن شیخ پنهانی ابوعلی جوزجانی رحمةالله علیه از کبار مشایخ و از جوانمردان طریقت بود و در مجاهده به کمال و او را تصانیف است در معاملات معتبر ومشهور و کلماتی مقبول و مذکور و مرید حکیم ترمدی بود و سخن اوست که قرارگاه خلق میدان غفلت است واعتماد ایشان بر ظن و تهمت و به نزدیک ایشان چنان است که کردار ایشان بر حقیقت است و سخن‌شان بر اسرار و مکاشفات.
سری گوید خدای دنیا را از اولیاء خویش بربود و از اصفیاء خویش بازداشت و دوستی او از دل دوستان خویش بیرون کرد زیرا که ایشانرا نپسندید و گفته اند زهد از قول خدای تعالی است. لِکَیْلا تَأْسَوا عَلی مافاتَکُم ولا تَفرَحوا بِما آتیکُمْ.
پس گفتم بمرحله نهفتگان و محله خفتگان بگذرم که نقبای این بساط و رقبای این سماک ایشانند، چندان مزار متبرک و ریاض مبارک مشاهده کردم از شهداء و سعداء و اولیاء و اصفیاء و عظماء و علماء و حکماء که ذکر زندگانی بر طاق نسیان نهادم و مدتی در آن تک و پوی افتادم.
و عرفه الاصفیاء باستحقاقه لجلاله و جماله، فبلطف جماله عرفوا جوده و بکشف جلاله عرفوا وجوده. نام خداوندی که دلائل توحید آیات او معالم تفرید رایات او، شواهد شریعت اشارات او، معاهد حقیقت بشارات او، قدیم نامخلوق ذات و صفات او، خداوندی که مصنوعات از قدرت او نشان است، مخلوقات از حکمت او بیانست، موجودات بر وجود او برهانست نه متعاور زیادت نه متداول نقصانست، هر چه در فهم و وهم تو آید که وی آنست نه آنست، بل که خالق آنست.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم