بستر در علم زمینشناسی، بستر به تودهای از سنگهای رسوبی اطلاق میشود که دارای ویژگیهای فیزیکی خاصی است و میتوان به راحتی سنگوارههای آن را از سنگوارههای بالایی و پایینی تشخیص داد. جداییهای واضحی که به آنها صفحات لایهبندی گفته میشود، آن ها یا چینههای متوالی را از یکدیگر تفکیک میکنند. عمق آن میتواند از چند میلیمتر تا چندین متر متغیر باشد و ممکن است در هر ناحیهای گسترش یابد. این اصطلاح همچنین برای اشاره به کف پهنههای آبی مانند بستر دریاچه و لایههای ناشی از فروریزش ذرات مانند بستر خاکستر نیز به کار میرود.
بستر
لغت نامه دهخدا
سرانجام بستر بودتیره خاک
بپرد روان سوی یزدان پاک.فردوسی.زمین بستر و پوشش از آسمان
به ره دیده بان تا کی آید زمان.فردوسی.از آرزوی جنگ زره خواهی بستر
وز دوستی جنگ سپرداری بالین.فرخی.فکندگان سنان ترا بروز نبرد
ز کشتگان بود ای شاه بستر و بالین.فرخی.چون شب آید برود خورشید از محضر ما
ماهتاب آید و درخسبد در بستر ما.منوچهری.ننشیند از پای و نی یک زمان
نهد پهلوی خویش بر بستری.منوچهری.کردشان مادر بستر همه از سبز حریر
نه خورش داد مر آن بچگکان را و نه شیر.منوچهری.در بستر بد، یار و من از دوستی او
گاهی بسرین تاختم و گاه بپایین.( از حاشیه فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ).خالد بر بستر خز است و بز
جعفر در آرزوی بوریاست.ناصرخسرو.بنگر که مرآن را خز است بستر
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
* بستر رود: جایی که رود از آن می گذرد، رودخانه.
فرهنگ فارسی
( اسم ) جام. خواب گسترانیده توشک تشک متکا بالین و بالش خوابگاه رختخواب. یا بستر خواب. رختخواب. یا بستر رود. آنجا که آب از آن گذرد رودخانه ( بی آب ). یا بستر سمندر. آتش. یا بستر ناخوشی. رختخواب بیماری: ( وقتی که بربستر ناخوشی افتاده بودم شما بعیادت من نیامدید. )
فرهنگستان زبان و ادب
ویکی واژه
پهنه، ساحت.
زمینه و امکان برای کا
پهنهای که آب بر آن جریان دارد.
جملاتی از کلمه بستر
به بستر درون بود آن نامدار که پیروز شد لشگر شهریار
به پیش تخت در بستر فگنده بر آن بستر گل تر سر فگنده
هر شب از بهر خواب تا به سحر از حریرت فکنده ام بستر