زهربار

لغت نامه دهخدا

زهربار. [ زَ ] ( نف مرکب ) زهربارنده. سم ریزنده. || کشنده. مهلک. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زهر و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ معین

( ~. ) (ص فا. ) کشنده، مهلک.

فرهنگ فارسی

۱ - سم ریزنده. ۲ - کشنده مهلک.

ویکی واژه

کشنده، مهلک.

جمله سازی با زهربار

💡 گه ز عکس مار دوزخ هم‌چو مار گشته‌ام بر اهل جنت زهربار

💡 به زیر چرخ ننوشم شراب ای زهره که من عدو قدح‌های زهربار توام

💡 تاک را چون مار هر جا سبز شد سر می زنند تا شد از انگور کام شکرینش زهربار