تخته کردن

لغت نامه دهخدا

تخته کردن. [ ت َ ت َ / ت ِ ک َ دَ ]( مص مرکب ) بند کردن دکان. ( آنندراج ). بستن دکان.
- دکان خود را تخته کردن؛ از دعاوی علمی و ارشادی خود دست بداشتن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
- دکان کسی را تخته کردن؛ وی را بی اعتبار کردن. دعاوی علمی کسی را باطل ساختن. او را در انظار بی ارزش و نادرست نمودن.

فرهنگ معین

( ~. کَ دَ ) (مص م. ) بستن، تعطیل کردن.

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) پهن کردن. ۲- بساط خود را بر چیدن. ۳- ( مصدر ) ساکت ماندن.یا تخته کردن دکان. ۱- بند کردن دکان بستن آن تعطیل کردن آن.۲- جمع کردن بساط خود.

ویکی واژه

بستن، تعطیل کردن.

جمله سازی با تخته کردن

💡 از ناقصان خموشی عرض کمال باشد نتوان به تخته کردن برچیدن این دکان را