آویختنی
فرهنگ فارسی
ویکی واژه
مستحق به دار آوایختن؛ به دار کشیدن. خلقالله بیگناه را... واجبالقتل کشتنی و سوختنی و آویختنی کرده. «جمالزاده»
جمله سازی با آویختنی
قطعاتی که باید مورد عملیات گالوانیزهٔ گرم قرار گیرند نباید توسط رنگ روغنی یا اسپری مارکزنی شوند. این قطعات میبایست از طریق مارکهای سمبهای (حکشدنی) و با مارکهای آویختنی شمارهگذاری شوند.
در سلسله عشق که بگسیختنی نیست غیر از دل سودا زده آویختنی نیست
که گویند با زن برآویختنی ز آویختن نیز بگریختی
قُلْ بگوی ای محمد (ص) ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی چه سازد بشما خداوند من، لَوْ لا دُعاؤُکُمْ اگر نه از بهر آنید که شما گوئید فَقَدْ کَذَّبْتُمْ اکنون پس که پیغام بدروغ فرا داشتید، فَسَوْفَ یَکُونُ لِزاماً (۷۷) با هم بر آویختنیی بود تا از آن چه بینید.