لغت نامه دهخدا - صفحه 113
- جعجع
- منذر اکبر
- نبیره ٔ سام
- تن اسائی
- پوست پیرائی
- سنگ استان
- بربصه
- مفالذه
- لطایف الحیل
- متفشج
- ابوشائق
- جلا دار
- جرثمه
- مرور کردن
- دست تنگ
- یونس نبی
- خوشخواری
- کیان خره
- نیزه گشای
- هم کجاوه
- تزلب
- کثاثاء
- نیکوهیده
- زهدان نهادن
- کشان رفتن
- مفزعه
- متوثق
- مکربات
- درنوشته
- نادره گوئی
- چینگانه
- مهرزق
- ناف عروسان
- طاق نگون
- زیروا
- عبدالرب اباد
- خاویز
- ذوالصویر
- صاحب قران
- خوب شدنی
- زجیر
- اسباب النزول
- طغامه
- ولیمه
- ذات الاثیله
- التطاع
- نابر
- شنط
- ظهوری
- انسراب
- عزلتیان
- ششگاو
- پناگاه
- قاچاقاچ
- پل و چفته
- بنیار
- اغناء
- دختران شب
- نیشاک
- معاجم