فرهنگ فارسی - صفحه 621
- خلد برین
- خمسین
- خنجرگذار
- خواهر زن
- خواهنده
- خواهندگی
- خورجین
- خورشیدگرفتگی
- خوش خوار
- خوش ذوق
- خوش زبان
- خوش طعم
- خوش قیافه
- خوش معامله
- خوش منش
- خوشنواز
- خویش بین
- خپه
- خیاره دار
- خیال باف
- دائره المعارف
- داد طلب
- داد پیشه
- دادمهر
- دار العیار
- دار سرور
- دار غرور
- دار ملک
- دار و مدار
- دارالخلود
- داربی
- دارسی
- دارمان
- دارمی
- دارپا
- داریان
- داش تپه
- داشلی برون
- داغ جای
- داغ نهادن
- دافی
- دام گستردن
- دامر
- دامن خشک
- دامن دار
- دامن فشان
- دامن چاک
- دامن کشی
- دانا مرد
- داندانه
- داورستان
- دبره
- دجاجه
- دخلت
- در حال
- دردخوار
- دردزده
- درفشنده
- دره التاج
- دروان