فرهنگ معین - صفحه 76
- اجاده
- اجارهبها
- اجبارا
- اجتذاب
- اجری کردن
- اجل معلق
- اجلاسیه
- اجهار
- احتراف
- احتراماً
- احتضان
- احتماء
- احلال
- اخت بودن
- اخت شدن
- اختاجی
- اخترگوی
- اختیار آمدن
- اخدان
- اخوانیات
- ادب دیدن
- ادب ساز
- ادرارنامه
- ادهمان
- ادکلن
- ادیبانه
- ادیتور
- اذابه
- اذن دادن
- اراضي
- ارایک
- ارباب فرمان
- اربطه
- ارتجاج
- ارتضاء
- ارتهاش
- ارتیاش
- ارجاء
- ارجنه
- اردام
- ارذال
- ارزانی داشتن
- ارسی دوز
- ارغام
- ارقش
- ارمز
- ارمنده
- اریاح
- اریحیت
- از سر نهادن
- از پس کردن
- از کار شدن
- ازار بستن
- ازاهیر
- ازتات
- ازدف
- ازلال
- ازهاق
- اساسي
- اسانید